وب سایت امور تربیتی شهرستان برخوار _ استان اصفهان

به وبلاگ امور تربیتی خوش آمدید

وب سایت امور تربیتی شهرستان برخوار _ استان اصفهان

۸ مطلب در تیر ۱۳۹۱ ثبت شده است

۲۹تیر

 

 

سوی‌ تو، آورده‌ام‌ روی‌ نیاز

اندر این‌ شب‌، ای‌ کریم‌ بی‌ نیاز

الهی‌، ای‌ حضرت‌ ذوالجلال‌

حمد و ثنا، ذکر و دعا، زیبندة‌ درگاه‌ بی‌ مثال‌ توست‌. ای‌ آفرینندة‌ فلق‌، جلابخش‌ شفق‌، خالق‌ ماسبق‌، نگه‌ دارندة‌ افلاک‌ مطبق‌، ناظم‌ کیهان‌ هزار رنگ‌، جاری‌ سازندة‌ رودهای‌ خروشان‌، استوارکنندة‌ کوهها، عطر بخش‌ گل‌ بوته‌ها، برکت‌ دهندة‌ سفره‌ها، به‌ عقوبت‌ رسانندة‌ کوردلان‌ و جاهلان‌!

در این‌ ماه‌ مبارک‌ رمضان‌، ترا به‌ عظمت‌ و عزتت‌ سوگند می‌دهیم‌، چشمان‌ ما را که‌ از ضعف‌ جسم‌ به‌ کم‌ فروغی‌ کشیده‌ می‌شود، به‌ نور محمد خود، منور فرما. ای‌ وجودت‌ خورشید انور آسمان‌ ایمان‌، ای‌ نفست‌ گرما بخش‌ جان‌ها، ای‌ مهربانیت‌ جان‌ داروی‌ دل‌ها، ای‌ مژده‌ دهنده‌ بر رحمت‌ و آگاه‌ سازنده‌ از عذاب‌ دوزخ‌. ما را همراه‌ نسیم‌ سحری‌، نصیحت‌ فرما و توأم‌ با برکت‌ شامگاهی‌، کرامت‌ عنایت‌ فرما. آخر ای‌ خدا، کریمان‌ را سخاوت‌ است‌ و عاجزان‌ را التماس‌، رحیمان‌ را رحمت‌ است‌ و افتادگان‌ بر خاک‌ عجز را، التجا. به‌ باب‌ تو ملتجی‌ گشته‌ایم‌. در به‌ روی‌ ما مبند که‌ هر در زدیم‌ صاحب‌ آن‌ خانه‌ تویی‌ تو .

ای‌ پروردگار ذوالجلال‌، ستایش‌ از آن‌ توست‌ که‌ در ماه‌ مبارک‌ رمضان‌، قرآن‌ را نازل‌ فرمودی‌ و آیات‌ قرآن‌ را نشانة‌ حقانیت‌ خود ساختی‌.

بار خدایا !این‌ ماه‌ را بر ما مبارک‌ فرما و ما را یاری‌ ده‌ تا آنچه‌ در شأن‌ شهر رمضان‌ است‌، به‌ جای‌ آریم‌.

بر آورده‌ کن‌ جمله‌ حاجات‌ م

الهی‌ نگفته‌ تو دانی‌ مناجات‌ م

الهی‌، ما را دلی‌ نازک‌تر از شیشه‌ است‌. زبانم‌ لال‌، سنگ‌ بی‌مهری‌ بر شیشة‌ صندوق‌ خانة‌ سینة‌ ما مزن‌، ای‌ نامت‌ عاشقان‌ را دوا، یادت‌ عشاق‌ را جان‌ داروی‌ اعجاز و شفا و مبشر وصال‌. الهی‌ بر ما ببخش‌ که‌ بی‌ پرده‌ از عشقت‌ سخن‌ می‌گوییم‌.

شرم‌ حضور داریم‌ و در وادی‌ حسرت‌ سرگردانیم‌. خدایا اگر تو را نخوانیم‌ - پس‌ با که‌ سخن‌ بگوییم‌؟ الهی‌ غبار راه‌ توییم‌، به‌ سرانگشت‌ ملاطفت‌، غبار از آیینة‌ دل‌ ما برگیر و در آبگینة‌ مصفای‌ چشمان‌ ما، چلچراغ‌ مهر خود بیفروز. زنگار از آیینة‌ ایمان‌، برگیر. دستگیر ما باش‌، ای‌ دستگیر افتادگان‌.

الهی‌، در این‌ ماه‌ مبارک‌، رحم‌ کن‌ بر ما و محروم‌ مکن‌ سائل‌ خود را و شامل‌ بفرما مرحمتت‌ را بر ما .

الهی‌ در این‌ روزها، ما را برای‌ برکات‌ سحرها بیدار و متنبه‌ ساز.

و دل‌ها مان‌ را به‌ روشنی‌ انور سحرگان‌، منور گردان‌. خدایا قسمت‌ می‌دهیم‌ به‌ حریم‌ گلستان‌ عزای‌ علی‌(ع‌) و به‌ راه‌ صدق‌ و به‌ وصی‌ نفس‌ نبی‌(ص‌)، شافع‌ صف‌ محشر، گل‌ زمردی‌ باغ‌ و بوستان‌ جنگ‌، شهید رمضان‌ علی‌(ع‌) تراب‌ نشین‌ راه‌ خدا - حاجات‌ همة‌ حاجتمندان‌ را بر آر. ای‌ مولا!

الهی‌!

لشکر غم‌ شبگیر بر ما می‌تازد، ای‌ حضرت‌ ذوالجلال‌، به‌ نسیم‌ وعدة‌ سحری‌ ما را به‌ سکینة‌ خاطر هدایت‌ فرما.

الهی‌، به‌ آه‌ در گلو بشکستة‌ دردانه‌ ات‌ علی‌(ع‌) و به‌ سوز سینة‌ خستة‌ همان‌ مرتضایت‌ سوگند، در این‌ ماه‌ مبارک‌ رمضان‌، مهمان‌ حرمخانة‌ دل‌ ما باش‌. هر چند این‌ سینه‌، مهمان‌پذیر قابلی‌ برای‌ مهر سلطانی‌ چون‌ تو نیست‌. اما قدم‌ گذار و فرودآ و کله‌ گوشة‌ بندگی‌ ما تا به‌ عرش‌ رسان‌. الهی‌ برویمان‌ میاور که‌ فقیریم‌. خاک‌ نشین‌ راه‌ توییم‌. عجزمان‌ را در توصیف‌ بلندای‌ قامت‌ بر ما ببخش‌. ای‌ بخشایندة‌ گناهکاران‌.

برحمتک‌ یا ارحم‌ الراحمین‌

بهمنش راد
۲۹تیر

 

ازسرچشمه ی گوارای رجب درظرف فطرتهای پاک نوشیدیم ،

با حیات طیبه درشعبان خوگرفتیم

وبا ندای دُعـــیــتُم اِلی ضیـا فـَة الله لبیک گویان به منازل پر فیض رمضان رسیدیم،

تا سربرزانوی یار بسائیم وباتمام وجود ندای یا عَـلــیُّ یا عَــظــیم را زمزمه نمائیم

واز خوان گسترده اش بهره برده تابه سرمنزل لیلةَالقدررسیده

ونظاره گرنزول ملائـــــکه برقَله های رستگاری با شیم

ودرزیر پرچــــم هُـدَیً لِلنـاسِ وَبَیِـناتٍ مِنَ الهُـــــدی وَالــــــفُـــــرقان آرام بگیریم

وتا نغمه هــــای سحرگاهــــی چنان بیتوته کنیم

که اشک فراق چشمانمان راشستشودهد وضیافت بی یاررا نپذیریم

ومشتاقانه به لقاء یار برسیم که فرمود :

فاِنّــی قَــریــبٌ اُجـیبُ دَعــوَةَ الـــدّاع

باران رحمتش ارزانی باغ دلهای پر مهرتان

التماس دعا

بهمنش راد
۲۸تیر

 

مرا درجایگاهى پربرکت فرودآر که تو بهترین فرودآورندگانى (میزبانانى)

 

 

وداع.............تا..............زنده یا....................

خدایا!
به من دل عاشق و بال اشتیاقی ببخش که در حرم یاد تو از حجره ذکری به رواق ذکر دیگری پر کشم
و رایحه ایوان حضوری مرا به شیستان حضوری دیگر بکشاند.
و چشم انداز همتم تا آسمان بلند نامهای تو بال بزند و تا آستان رستگاری اسماء تو عروج کند
و پرهای عاشقی به جایگاه قدس تو بساید.
خدای من!
مرا در مسیر خودت، انقطاعی تمام و کمال عنایت کن.
یاری ام کن تا تمامی بندهای وابستگی را ببرم.
چشم توجه از همه چیز جز تو برگیرم.
خانه دلم را از هرچه تعلق بتکانم۰

…خدای من!
مرا در شمار بندگانی بیاور که صدایشان کردی و پاسخت دادند.
و چشم در چشمشان دوختی و
نگاه به نگاهشان گره زدی،
آنچنان که از رویت جلال تو بیهوش شدند.
تو پنجره نجوایت را به روی آنان گشودی و
آنان به وضوح دست کردارشان را برای تو باز کردند.
…خدایا!
اگر غفلت از استعداد بیدار تو ، مرا به خواب می خواند،
شناخت عطاها و بخشش هایت هشیارم می کند.
…خدای من!

مرا به آن نورهای عزتمند و سرور بخش ات ملحق کن تا عارف تو شوم
و از غیر تو بپرهیزم و مراقب حضور مستمر تو باشم و از گناه بترسم.
* گزیده هایی از مناجات شعبانیه*
بهمنش راد
۲۲تیر

شمه

 
در باغی چشمه‌ای‌بود و دیوارهای بلند گرداگرد آن باغ، تشنه‌ای دردمند بالای دیوار با حسرت به آب نگاه می‌کرد. ناگهان خشتی از دیوار کند و در چشمه افکند. صدای آب مثل صدای یار شیرین و زیبا به گوشش آمد. آب در نظرش شراب بود. مرد آنقدر از صدای آب لذت می‌برد که تند تند خشت‌ها را می‌کند و در آب می‌افکند.
آب فریاد زد: های، چرا خشت می‌زنی؟ از این خشت زدن بر من چه فایده‌ای می‌بری؟...

 

تشنه گفت: ای آب شیرین! در این کار دو فایده است. اول اینکه شنیدن صدای آب برای تشنه مثل شنیدن صدای موسیقی رُباب است. نوای آن حیات بخش است، مرده را زنده می‌کند. مثل صدای رعد و برق بهاری برای باغ سبزه و سنبل می‌آورد. صدای آب مثل هدیه برای فقیر است. پیام آزادی برای زندانی است، بوی یوسف لطیف و زیباست که از پیراهنِ یوسف به پدرش یعقوب می‌رسید .

فایدة دوم اینکه: من هر خشتی که برکنم به آب شیرین نزدیکتر می‌شوم، دیوار کوتاهتر می‌شود.

خم شدن و سجده در برابر خدا، مثل کندن خشت است. هر بار که خشتی از غرور خود بکنی، دیوار غرور تو کوتاهتر می‌شود و به آب حیات و حقیقت نزدیکتر می‌شوی. هر که تشنه‌تر باشد تندتر خشت‌ها را می‌کند. هر که آواز آب را عاشق‌تر باشد. خشت‌های بزرگتری برمی‌دارد.

منبع: سایت داستانک

بهمنش راد
۱۳تیر

چشم به راه سپیده


تو را غایب نامیده اند، چون «ظاهر» نیستی، نه اینکه «حاضر» نباشی.

«غیبت» به معنای «حاضرنبودن»، تهمت ناروائی است که به تو زده اند و آنان که بر این پندارند، فرق میان «ظهور» و «حضور» را نمی دانند، آمدنت که در انتظار آنیم به معنای «ظهور» است، نه «حضور» و دلشدگانت که هر صبح و شام تو را می خوانند، ظهورت را از خدا می طلبند نه حضورت را. وقتی ظاهر می شوی، همه انگشت حیرت به دندان می گزند با تعجب می گویند که تو را پیش از این هم دیده اند. و راست می گویند، چرا که تو در میان مائی، زیرا امام مائی. جمعه که از راه می رسد، صاحبدلان «دل» از دست می دهند و قرار از کف می نهند و قافله دل های بی قرار روی به قبله می کنند و آمدنت را به انتظار می نشینند...


و اینک ای قبله هر قافله و ای «شبروان را مشعله»، در آستانه آدینه ای دیگر با دلداده دیگری از خیل منتظرانت سرود انتظار را زمزمه می کنیم.


 

تبر به دوش بت شکن


 

چه روزها که یک به یک غروب شد، نیآمدی

 


چه اشکها که در گلو، رسوب شد نیآمدی


خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن


خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیآمدی


برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم، نه


برای عده ای، ولی چه خوب شد نیآمدی!


تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام


دوباره صبح، ظهر، نه، غروب شد نیآمدی


مهدی جهاندار- اصفهان

 

بهمنش راد
۱۰تیر

زندگی نامه حضرت علی اکبر(ع)

 


حضرت علی اکبر (ع) فرزند ابی عبدالله الحسین(ع) بنا به روایتی در یازدهم شعبان،سال43 قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود. پدر گرامی اش امام حسین بن علی بن ابی طالب (ع) و مادر محترمه اش لیلی بنت ابی مرّه بن عروه بن مسعود ثقفی است.او از طایفه خوش نام و شریف بنی هاشم بود . و به بزرگانی چون پیامبر اسلام(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س)، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) و امام حسین (ع) نسبت دارد.
ابوالفرج اصفهانی از مغیره روایت کرد: روزی معاویه بن ابی سفیان به اطرافیان و هم نشینان خود گفت: به نظر شما سزاوارترین و شایسته ترین فرد امت به امر خلافت کیست؟ اطرافیان گفتند: جز تو کسی را سزاوارتر به امر خلافت نمی شناسیم! معاویه گفت: این چنین نیست.
بلکه سزاوارترین فرد برای خلافت، علی بن الحسین(ع)است که جدّش رسول خدا(ص) می باشد و در وی شجاعت و دلیری بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و فخر و فخامت ثفیف تبلور یافته است.
نقل است روزی علی اکبر(ع) به نزد والی مدینه رفته و از طرف پدر بزرگوارشان پیغامی را خطاب به او میبرد، در آخر والی مدینه از علی اکبرسئوال کرد نام تو چیست؟ فرمود: علی سئوال نمود نام برادرت؟ فرمود: علی آن شخص عصبانی شد، و چند بار گفت: علی، علی، علی، « ما یُریدُ اَبُوک؟ » پدرت چه می خواهد، همه اش نام فرزندان را علی می گذارد، این پیغام را علی اکبر(ع) نزد اباعبدالله الحسین (ع) برد، ایشان فرمود : والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به من عنایت کند نام همه ی آنها را علی می گذارم و اگر دهها فرزند دختر به من عطا، نماید نام همه ی آنها را نیز فاطمه می گذارم.
درباره شخصیت علی اکبر(ع) گفته شد، که وی جوانی خوش چهره، زیبا، خوش زبان و دلیر بود و از جهت سیرت و خلق و خوی و صباحت رخسار، شبیه ترین مردم به پیامبر اکرم(ص) بود و شجاعت و رزمندگی را از جدش علی ابن ابی طالب (ع) به ارث برده و جامع کمالات، محامد و محاسن بود. در روایتی به نقل از شیخ جعفر شوشتری در کتاب خصائص الحسینیه آمده است: اباعبدالله الحسین هنگامی که علی اکبر را به میدان می فرستاد، به لشگر خطاب کرد و فرمود:« یا قوم، هولاءِ قد برز علیهم غلام، اَشبهُ الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسول الله....... ای قوم، شما شاهد باشید، پسری را به میدان می فرستم، که شبیه ترین مردم از نظر خلق و خوی و منطق به رسول الله (ص) است بدانید هر زمان ما دلمان برای رسول الله(ص) تنگ می شد نگاه به وجه این پسر می کردیم.
بنا به نقل ابوالفرج اصفهانی، آن حضرت درعصر خلافت عثمان بن عفان (سومین خلیفه راشدین) دیده به جهان گشود.این قول مبتنی بر این است که وی به هنگام شهادت بیست و پنج ساله بود. در برخی روایات هم سن ایشان را 28 ساله ذکر کرده اند، وی در مکتب جدش امام علی بن ابی طالب (ع) و در دامن مهرانگیز پدرش امام حسین(ع) در مدینه و کوفه تربیت و رشد و کمال یافت.
امام حسین (ع) در تربیت وی و آموزش قرآن ومعارف اسلامی و اطلاعات سیاسی و اجتماعی به آن جناب تلاش بلیغی به عمل آورد و از وی یک انسان کامل و نمونه ساخت و شگفتی همگان، از جمله دشمنانشان را بر انگیخت.
به هر روی علی اکبر(ع) در ماجرای عاشورا حضور فعال داشت و در تمام حالات در کنار پدرش امام حسین(ع)بود و با دشمنانش به سختی مبارزه می کرد. شیخ جعفر شوشتری در خصائص نقل می کند: هنگامی که اباعبد الله الحسین علیه السلام در کاروان خود حرکت به سمت کربلا می کرد، حالتی به حضرت(ع) دست داد بنام نومیه و در آن حالت مکاشفه ای برای حضرت(ع) رخ داد، از آن حالت که خارج شد استرجاع کرد: و فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون » علی اکبر(ع) در کنار پدر بود، و می دانست امام بیهوده کلامی را به زبان نمی راند، سئوال نمود، پدرجان چرا استرجاع فرمودی؟: حضرت بلادرنگ فرمود: الان دیدم این کاروان می رود به سمت قتلگاه و مرگ درانتظار ماست، علی اکبر(ع) سئوال نمود: پدر جان مگر ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمود: آری ما بر حق هستیم. علی اکبر (ع) عرضه داشت: پس از مرگ باکی نداریم،
گفتنی است، با این که حضرت علی اکبر(ع) به سه طایفه معروف عرب پیوند و خویشاوندی داشته است، با این حال در روز عاشورا و به هنگام نبرد با سپاهیان یزید، هیچ اشاره ای به انتسابش به بنی امیه و ثفیف نکرد، بلکه هاشمی بدون و انتساب به اهل بیت(ع) را افتخار خویش دانست و در رجزی چنین سرود:

أنا عَلی بن الحسین بن عَلی نحن بیت الله آولی یا لنبیّ

أضربکَم با لسّیف حتّی یَنثنی ضَربَ غُلامٍ هاشمیّ عَلَویّ

وَ لا یَزالُ الْیَومَ اَحْمی عَن أبی تَاللهِ لا یَحکُمُ فینا ابنُ الدّعی

وی نخستین شهید بنی هاشم در روز عاشورا بود و در زیارت شهدای معروفه نیز آمده است:السَّلامُ علیکَ یا اوّل قتیل مِن نَسل خَیْر سلیل. علی اکبر(ع) درنبرد روز عاشورا دویست تن از سپاه عمر سعد را در دو مرحله به هلاکت رسانید و سرانجاممرّه بن منقذ عبدی بر فرق مبارکش ضربتی زد و او را به شدت زخمی نمود. آن گاه سایر دشمنان، جرأت و جسارت پیدا کرده و به آن حضرت هجوم آوردند و وی را آماج تیغ شمشیر و نوک نیزه ها نمودند و مظلومانه به شهادتش رسانیدند.
امام حسین(ع) در شهادتش بسیار اندوهناک و متأثر گردید و در فراقش فراوان گریست و هنگامی که سر خونین اش را در بغل گرفت، فرمود:ولدی علی عَلَی الدّنیا بعدک العفا (فرزندم علی ،دیگر بعد از تو اف بر این دنیا
در مورد سنّ شریف وی به هنگام شهادت، اختلاف است. برخی می گویند هجده ساله، برخی می گویند نوزده ساله و عده ای هم می گویند بیست و پنج ساله بود.اما از این که وی از امام زین العابدین(ع)، فرزند دیگر امام حسین(ع) بزرگتر یا کوچک تر بود، اتفاقی میان مورخان و سیره نگاران نیست. روایتی از امام زین العابدین(ع) نقل شده که دلالت دارد بر این که وی از جهت سن کوچک تر از علی اکبر(ع) بود. آن حضرت فرمود:
کان لی اخ یقال له علیّ اکبر منّی قتله الناس ...
مقبره حضرت علی اکبر علیه السلام در کربلای معلی پایین پای اباعبدالله الحسین علیه السلام است و در سلام زیارت عاشورا منظور از وعلی علی ابن الحسین ، آقا علی اکبر علیه السلام می باشد.

منبع:
بهمنش راد
۰۳تیر

زنی که عادت داشت هر روز صبح بابت چیزهایی که خداوند به او داده است از خدا شکر کند، یکی از روزها نوشت:

خدا را شکر که تمام شب صدای خرخر شوهرم را می شنوم، این یعنی او زنده و سالم در کنار من خوابیده است! خدا را شکر که دختر نوجوانم همیشه از شستن ظرفها شاکی است، این یعنی او در خانه است و در خیابانها پرسه نمی زند! خدا را شکر که مالیات می پردازم این یعنی شغل و در آمدی دارم و بیکار نیستم! خدا را شکر که لباسهایم کمی برایم تنگ شده اند این یعنی غذای کافی برای خوردن دارم! خدا را شکر که در پایان روز از خستگی از پا می افتم این یعنی توان سخت کار کردن را دارم!
خدا را شکر که باید زمین را بشویم و پنجره‌ها را تمیز کنم این یعنی من خانه ای دارم! خدا را شکر که در جایی دور جای پارک پیدا کردم این یعنی هم توان راه رفتن دارم و هم اتومبیلی برای سوار شدن! خدا را شکر که سر و صدای همسایه‌ها را می شنوم این یعنی من توانائی شنیدن دارم! خدا را شکر که این همه شستنی و اتو کردنی دارم این یعنی من لباس برای پوشیدن دارم! خدا را شکر که هر روز صبح باید با زنگ ساعت بیدار شوم این یعنی من هنوز زنده ام! خدا را شکر که گاهی اوقات بیمار می شوم این یعنی به یاد آورم که اغلب اوقات سالم هستم! خدا را شکر که خرید هدایای سال نو جیبم را خالی می کند این یعنی عزیزانی دارم که می توانم برایشان هدیه بخرم!

بر روی هر پله ای که باشی خدا یک پله از تو بالاتر است، نه بخاطر آنکه خداست چون می خواهد دستت را بگیرد و آرامش آنست که بدانی در هر گام دست تو در دست خداست.
خدایا برای همه چیز شکر
 
بهمنش راد
۰۲تیر

بهمنش راد