وب سایت امور تربیتی شهرستان برخوار _ استان اصفهان

به وبلاگ امور تربیتی خوش آمدید

وب سایت امور تربیتی شهرستان برخوار _ استان اصفهان
۱۵دی

 

پندهای آیت الله حسن زاده آملی

برادرم ! نعمت بیداری روزی هر بی سر و پا نمی شود و این پیک کوی وفا با هر دلی آشنا نمی گردد ، و هر مشامی این نسیم صبا را بویا نمی شود و هر زبانی به ذکر او گویا نمیگردد . بیداری می تلخ وش است، با هر کامی سازگار و گوارا نیست ، چه ام الخبائث است ، هر که از آن را نوشیده ، بلکه اندکی از آن چشیده است ، از مشتهیات نفسانی حتی از حور و غلمان چشم پوشیده است و دست کشیده است. اگر براستی تشنه شدی آب برایت می فرستند ، صابر باش اگر دیر شود مسلماّ دروغ نخواهد شد، مجرب است. علاوه اینکه کسانی که دیرتر می گیرند بهتر و پخته تر می گیرند و وجه آن با تدبر معلوم میگردد. عارف رومی گوید:

 

حکمت حق در قضا و در قدر کرد ما را عاشـــقان یکدگر

تشنه مینالد که کو آب گـوار آب مینالد که کو آن آب خوار

آب کم جو تشنگی آور بدست تا نجوشد آب از بالاو پست

 

« پندهای برگزیده از صد دانه در یکدانه »

ـ آن که خود را نشناخت ، چگونه دیگری را می شناسد

ـ آن که از صحیفه نفس خود آگاهی ندارد ، از کدام کتاب و رساله طرفی می بندد

ـ آن که گوهر ذات خود را تباه کرده است ، چه بهره ای از زندگی برده است

ـ آن که خود را فراموش کرده است ، از یاد چه چیز خرسند است

ـ آن که می پندارد کاری برتر از خودشناسی و خداشناسی است ، چیست

ـ آن که در صقع ذات خود با تمثلات ملکی همدم و همسخن نباشد ، باید با چه اشباح و خیالات همدهن باشد

ـ آن که خود را برای همیشه درست نساخت پس به چه کاری پرداخت

ـ آن که از سیر انفسی به سیر آفاقی نرسیده است ، چه چشیده و چه دیده است

ـ آن که می انگارد در عوالم امکان ، موجودی بزرگتر از انسان است ، کدام است

ـ آن که تن آراست و روان آلاست ، به چه ارج و بهاست

ـ آن که معاش مادی را وسیله مقامات معنوی نگیرد سخت در خطاست

ـ آن که به هر آرمان است ، ارزش او همان است

ـ آن که از مرگ می ترسد ، از خودش می ترسد

ـ آن که خدای را انکار دارد ، منکر وجود خود است

ـ آن که در خود فرو نرفته است و در بحار ملکوت سیر نکرده است و از دیار جبروت سر در نیاورده است ، دیگر سباحت و سیاحت را چه وزنی نهاده است

ـ آن که خود را جدولی از دریای بیکران هستی نیافته است ، در تحصیل معارف و ارتقایش چه می اندیشد

ـ آن که خود از متسخر در تحت تدبیر متفرد به جبروت نمی یابد ، در وحدت صنع صورت شگفتش چه می گوید

ـ آن که در وادی مقدس من کیستم ؟ قدم نهاده است ، خرواری به خردلی

ـ آن که از اعتلای فهم خطاب محمدی سر باز زده است ، خود را به مفت باخته است

ـ آن که طبیعتش را بر عقلش حاکم گردانیده است ، در محکمه هر بخردی محکوم است

ـ آن که در اطوار خلقتش نمی اندیشد ، سودای او سراسر زیان است

ـ آن که خود را زرع و زارع و مزرعه خود نداند ، از سعادت جاودانی باز بماند

ـ آن که غذا را مسانخ مغتذی نیابد ، هرزه خوار می گردد ، و هرزه خوار ، هرزه گو و هرزه کار می شود

ـ آن که کشتزارش را وجین نکند از گیاه هرزه آزار بیند

ـ آن که « من عرف نفسه فقد عرفه ربه » را درست فهم کند ، جمیع مسائل اصیل فلسفی و مطالب قویم حکمت متعالی و حقایق متین عرفانی را از آن استنباط تواند کرد ؛ لذا معرفت نفس را مفتاح خزاین ملکوت فرموده اند . پس برهان شرف این گوهر یگانه اعنی جوهر نفس ، همین مأثور شریف من عرف بس است

ـ آن که به سر سوره قدر کشف تام محمدی برسد ، انسان را صاحب مقام فوق تجرد شناسد ؛ چه اینکه قرآن مجید بیکران در لیله مبارکه بنیه محمدیه ، از غایت فسحت قلب و نهایت شرح صدرش به انزال دفعی فرود آمده است

ـ آن که در معرفت انسان و قرآن توغل کند ، قرآن را صورت کتبیه انسان کامل شناسد و نظام هستی را صورت عینیه او یابد

ـ آن که خطاب محمدی را درست فهم کند که انسانها برای اغتذای از این سفره الهی دعوت شده اند ، قدر و مرتبت خود را شناسد و در راه استکمالش پویا و جویا گردد

ـ آن که در باطن و ظاهر خود تأمل کند بدین حقیقت می رسد که هیچ گاه باطن از ظاهر غافل نمی شود ، حتی نائم در نوم خود و سکران در سکر خود ، لذا به اصابت کمترین أذی و الم بد آنها آگاه می گردند ؛ پس نفس را مظهر لا تأخذه سنه و لا نوم می یابد ، و از اینجا زیادت بصیرت حاصل کند که باطن عالم حیات و علم و آگاهی است هیچ گاه از ظاهر غافل نمی شود ؛ اما ظاهر بر اثر اشتغال به غیرش از باطن غافل می گردد

ـ آن که در رشد خود دقت کند ، می بیند که او را دو گونه غذا باید : غذایی که مایه پرورش تن اوست ، و غذایی که مایه پرورش روان اوست . و هر یک را دهانی خاص است : دهان آن دهان است ، و دهان این گوش . نه از غذای تن روان پرورش می یابد و فربه می شود ، و نه از غذای روان تن . آب مظهر و ظل حیات و علم است، و تن مرتبه نازله نفس و ظل آن است . تن تشنه آب خواهد که ظل حیات است ، و روان تشنه علم خواهد که اصل آن است

ـ آن که راه آه و سوز و گداز که روح و ریحان و جنت نعیم اهل دل است ، و راز و نیاز که قره عین عارف است ، نباشد پس نشاط و شادی او در چیست

ـ آن که از خواب غفلت بیدار شده است از نامحرمان ـ اعنی از خفتگان و مردگان ـ دوری گزیند و حیات ابد آرزو کند ، و چندان که گرفتار به درد چشم در یافتن چشم پزشک برآید ، او دو صد چندان در جستن زنده زنده کننده . در اصحاح هشتم انجیل متی آمده است که :

یکی از شاگردان حضرت مسیح (ع) بدو گفت : ای آقا ! مرا بار ده که نخست بروم پدرم را به خاک سپارم ؛ بدو فرمود : « پیرو من باش ، مردگان را بگذار مردگان شان به خاک سپارند »

و در شریعت خاتم (ص) مردی انصاری از رسول الله (ص) پرسید : هر گاه جنازه و مجلس عالمی پیش آید کدام یک در نزد تو محبوب تر است تا حاضر شوم؟ فرمود : « اگر برای تجهیز و دفن جنازه کسی هست ، همانا که حضور مجلس عالم برتر از حضور هزار جنازه است »

ـ آن که با یاد خدا همدم نیست آدم نیست

ـ آن که خود را دوست دارد ، دیگر آفریده ها را دوست دارد که همه برای او در کارند

ـ آن که برای خدا یک چله کشیک نفس کشد ، چشمه های دانش از دلش بر زبانش آشکار گردد . چنانکه خواجه عالم (ص) فرموده است : « من أخلص لله اربعین صباحا ظهرت ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه »

ـ آن که در گوهر نفس خود ، ساعتی به فکرت بنشیند دریابد که اگر خود او آن را به تباهی نکشاند ، هیچ کس نتواند آن را تباه کند . و آنچه که او را از تباهی باز می دارد ، دانش بایسته و کردار شایسته است که دانش آب حیات ارواح است ، چنانکه آب مایه حیات اشباح است

ـ آن که را درد نیست مرد نیست

ـ آن که در احوال والدین نسبت به اولاد تأمل کند می بیند آنچه که از پدر و مادر در حق فرزند است رحمت است ، و پیش آمدن خشم بر وی بر اثر گستاخی فرزند و نافرمانی اوست

ـ آن که در قرآن و انسان تعقل کند ، قرآن را سفره پر نعمت رحمت رحیمیه الهی ، و وقف خاص انسان یابد . هم آنرا بی پایان یابد که کتاب الله است « قل کل یعمل علی شاکلته » ، و هم این را که حد یقف برای او نبود . چنان سفره برای چنین کس گسترده است . قرآن : حروف آن اسرار ، کلمات آن جوامع کلم ، آیات آن خزاین ، سوره های آن مداین حکم ، مدخل آن باب رحمت بسم الله الرحمن الرحیم ، وقف خاص مخلوق فی احسن تقویم، واقف آن رحمن و موقوف علیه آن انسان است . و با توجه بدین که علم و عمل انسان سازند و جزاء ، نفس عمل است و صورت هر انسان در آخرت ، نتیجه عمل و غایت فعل او در دنیا است ، به سر گفتار قرآن و نبی و وصی رسد که : « یس و القرآن الحکیم ، أنا مدینه الحکمه و هی الجنه و أنت یا علی ! بابها ، أن درجات الجنه علی عدد آیات القرآن ، فإذا کان یوم القیامه یقال لقاریء القرآن إقرأ وارق » . قرآن ، حکیم است و آیات او حکمت است و حکمت ، بهشت است و درجات بهشت ، به عدد آیات قرآن اند و جانی که حکمت اندوخته است شهر بهشت است و ولایت ، در این شهر . آری ! ولایت ، در بهشت است ، ولایت زبان قرآن است ، ولایت معیار و مکیال انسان سنج است ، و میزان تقویم و تقدیر ارزش انسان ها است . پس هر کس صحیفه وجود خود را مطالعه کند که تا چه پایه قرآن است ، یعنی مدینه حکمت و شهر بهشت است . « رساله قرآن و انسان » ما را در این نکته علیا ، رتبه والاست

ـ آن که در ارتباط بی تکیف و بی قیاس خود با پروردگارش درست بیاندیشد ، دریابد که صلاه سبب مشاهده است و مشاهده محبوب قره عین محب است. لذا رسول الله (ص) فرمود : « جعلت قره عینی فی الصلاه » ؛ زیرا که صلاه مناجات بین حق تعالی و عبد اوست ، و چون صلاه مناجات است ذکر حق است، و ذاکر حق همنشین حق است و حق جلیس اوست ، و کسی که جلیس ذاکر خود است او را می بیند و الا جلیس او نیست . لذا وصی(ع) فرمود : « لم أعبد ربا لم أره » پس صلاه مشاهده و رؤیت است ، یعنی مشاهده عیانی روحانی و شهود روحی در مقام جمعی است ، و رؤیت عینی در مظاهر فرقی است و به عبارت اخصر ؛ مشاهده در مقام جمعی است، و رؤیت در مظاهر فرقی

پس اگر مصلی صاحب بصر و عرفان نباشد که نداند حق تعالی برای هر چیز و از هر چیز متجلی است ، حق را نمی بیند

ـ آن که در ارزش تکوینی انسان تعقل کند ، او را مکیال هر چیز و میزان قدر و قیمت آن داند . یعنی علم و حس انسانی را معیار معلومات و محسوسات یابد ، و ارزش هر موجود را به وجود انسان و بهره بردن وی از آن و به تمدن جامعه انسانی وابسته بیند

این انسان است که در جمیع موجودات و در همه عوالم و مراتب سیر علمی می نماید ، و وی را مقام وقوف نیست و به هر رتبه و درجه ای که رسیده است در آن مرتبه توقف نمی کند و به مرحله بالاتر عروج می یابد ، و متصف به صفات کمالیه جمیع موجودات می گردد ، و بر همه تسلط می یابد ، و به حقیقه الحقائق که حیات مطلق و جمال و جلال مطلق است می رسد ؛ و به اذن او که اذن فعلی و اتصاف کمالات وجودی است ، می تواند در ماده کاینات تصرف کند و رب انسانی شود و خلیفه الله گردد و کار خدایی کند ، والسلام

گرفته از سایت ناسوتیان

بهمنش راد
۱۰دی

سند زیارت اربعین

شیخ طوسی در تهذیب و مصباح ، زیارت مخصوصه روز اربعین را از حضرت امام صادق علیه السلام نقل کرده است.

 

بررسی زیارت اربعین امام حسین علیه السلام

فراز اول:

سلام های توصیفی


- السلامُ علی وَلیِّ الله و حبیبه؛ سلام بر ولی و حبیب - دوست - خدا.
- السلامُ عـَلی خلیلِ اللهِ وَ نجیبه؛
سلام و درود بر خلیل و گزیده خدا.
- السلامُ علی صَفیِّ اللهِ و ابن ِ صَفیّـه؛ درود بر برگزیده خدا و پسر انتخاب شده خدا.
- السلامُ علی الحُسین ِ المظلوم الشهید؛ درود بر حسین مظلوم شهید.
- السلامُ علی اسیرِ الکربات و قـَتیلِ العـَبرات؛
سلام بر کسی که اسیر و گرفتار بلایا و اندوه ها شد و کشته برای اشک ها.

در سلام های اولیه زیارت، امام صادق علیه السلام به نوعی اصالت خانوادگی امام حسین علیه السلام را بیان می نماید که ایشان فرزند رسول خدا که حبیب خداست، می باشد . برخی از انبیاء در درگاه الهی با نام خاصی توصیف و معروف شده اند. حضرت ابراهیم(ع) با عنوان خلیل الله ، حضرت موسی(ع) با عنوان کلیم الله ، حضرت عیسی(ع) با عنوان کلمة الله ، حضرت نوح(ع) با عنوان نبی الله - که البته ایشان اولین پیامبری بودند که مقام نبوت را به دوش کشیدند- حضرت آدم(ع) با عنوان صفوة الله و حضرت محمد(ص) با عنوان حبیب الله مطرح هستند.

 

برای سلام معانی مختلف ذکر کرده اند، که به اختصار نام می بریم.

 

 

حال که معنای سلام مشخص شد که به معنای آسایش، امنیت و سلامتی است، به تفسیر سلام بر امام حسین علیه السلام می پردازیم. سلام بر امام به این صورت است که شخص زائر در حالی که حضور امام ایستاده یا از دور ایشان را در ذهن حاضر نموده و به حضرت سلام می نماید و در دل می گذراند که هیچ آزاری و آسیبی از ناحیه من به آن امام، نه در آن وقت و نه پس از آن نخواهد رسید؛ زیرا هدف تمامی آن بزرگواران جز هدایت و اصلاح مردم و اعلای کلمه توحید و شیوع طاعت خداوند در مردم نیست، لذا آنها از معصیت خدا و تخلف از اوامر و نواهی او، از اخلاق ناپسند مردم از قبیل خودبزرگ بینی، حرص، ریا، بخل، حّب قدرت، غیبت، آزار رساندن و ... اذیت خواهند شد.

1- سلام، یکی از نام های خدای عزوجّل است و مراد آن است که خداوند حافظ تو باشد.

2- سلام به معنای تسلیم.

3- سلام به معنای سلامتی.

 

 

 

زائر باید حال خود را به گونه ای قرار دهد که مورد رضایت امام باشد، نه مایه اذیت آن حضرت. آن وقت است که در گفتن کلام سلام، صادق است. لذا باید دل را با آب توبه شستشو داده، و اشک پشیمانی از دیده فرو ریزد، و پس از آن به امام عرض سلام داشته باشد.

زائر با عرض سلام، خود را به آن حضرت نزدیک نموده و با تکرار واژه ادب، روح و روان خود را به لحاظ نزدیکی به ایشان از پستی ها و رذایل و آلودگی ها پاک می نماید و سلام را چنان با ادب و خلوص و اشک و آه بر دل القا می نماید، تا سلامتی کامل حاصل گردد و موجب جواب سلام آن بزرگوار گردد.

در واقع زائر با عرض سلام بر آن حضرت و یارانش چهره اجتماعی - سیاسی خود را نمایان ساخته و اعلان می دارد که نه تنها با بت درون مبارزه می کند، بلکه همانند خود آن بزرگوار، با طاغوتیان، ظالمان، مستبدان و خائنین به مردم، مبارزه کرده و با شعار سلام، خود را در زمره یاران آن حضرت قرار می دهد.
 

فراز دوم:

شهادت و گواهی امام صادق علیه السلام به عظمت و برتری امام حسین علیه السلام


- اللهم انی اَشهَدُ أنـَّهُ وَلیـُّکَ وَ ابنُ وَلیِّک؛ بار خدایا گواهی می دهم که ( امام حسین) ولی تو و فرزند ولی تو است.
- وَصَفیـُّکَ وَ ابنُ صَفیـِّک، الفائزُ بِکـَرامـَتـِک ؛ و نیز گواهی می دهم که او برگزیده ی تو و پسر برگزیده ی تو است که به کرم تو رستگار است.
- اَکرَمتـَهُ بالشَّهادة ؛
خدایا گواهی می دهم که او را به وسیله شهادت گرامی داشتی .
- و حَبوتـَهُ بالسـَّعادة ؛
و به او سعادت عطا فرمودی.
- و اجتـَبـیتـَه بطیبِ الولادة ؛
و او را از اصل و نسب ، پاکی ولادت بخشیدی.
- و جَعَلتـَه سیداً من السادة و قائِداً من القادة ؛
او را آقایی از آقایان و رهبری از رهبران قرار دادی.
- و ذائدً مِنَ الذادة و اَعطیتـَهُ مَواریثَ الانبیاء ؛ و او را مدافعی از مدافعان قرار داده و ارث تمام انبیاء را به ایشان عطا فرمودی.
- و جعلته حُجَة ًعلی خـَلقِک مِنَ الاوصِیاء ؛
و شهادت می دهم که او را حجت بر خلق خود از اوصیاء قرار دادی.
- فـَاَعذَرَ فی الدُعاءِ وَ مَنَحَ النُصح ؛ پس امام حسین علیه السلام نیز در دعوت ، عذری باقی نگذاشت و خیر خواهی نمود.

در این دنیا هر کس توسط چیزی و یا عملی به عزت می رسد. امام صادق علیه السلام در این فراز از زیارت، امام حسین علیه السلام را توصیف می نماید که خدایا او ولی تو و فرزند ولی توست، او برگزیده و پسر برگزیده توست. یعنی با تمام عزت و احترامی که برای ایشان قائل بودی ولی به وسیله شهادت به او عزت بخشیدی.

تو خواستی که امام به وسیله شهادت، آن هم چنین شهادتی به عزت برسد. خدا به وسیله شهات، امام حسین علیه السلام را به سعادت رسانید. طوری که یزید و وزرایش به دنبال دنیا و کسب مقامات دنیوی بودند و به نوعی به دنبال کسب اعتبار بودند ولی امام حسین علیه السلام که هیچ چشم داشتی به دنیا نداشت و حکومت را هم صرفاً به عنوان ابزاری برای برافراشتن اسلام و اقامه عدالت می دانست.

امام حسین علیه السلام و اهل بیت ایشان در فجیع ترین وقایع و جنایت ها، قرار گرفته بودند. اگر چه مدت زمان جنگ کم بوده؛ اما در این مدت کم، انواع و اقسام جنایت ها و پستی ها دیده می شود که البته بزرگترین چهره این جنایات اینست که بر امام معصوم وارده شده است. شهید مطهری(ره) می فرماید: " یک وقت حساب کردم و ظاهراً در حدود بیست و یک نوع پستی و لئامت در این جنایت دیدم و خیال نمی کنم در دنیا چنین جنایتی پیدا بشود، که تا این اندازه تنوع داشته باشد.(2) و به امام با گذراندن چنین وضعیتی کرامت و شرافت داده شد.

 

فراز سوم:

اهداف قیام امام حسین علیه السلام

- و بَذلَ مُهجَتـَهُ فیکَ لیَستـَنقـِذَ عِبادکَ مِنَ الجَهالةِ وَ حَیرَةِ الضـَلالة َ؛ - خدایا- جانش را در راه تو بخشید تا بندگانت را از نادانی، سرگردانی و گمراهی نجات دهد.

امام حسین علیه السلام قبل از خروج از مکه خطاب به برادرش محمد حنفیه وصیت نامه ای نوشتند که ضمن آن اهداف خود را از قیام اعلام می دارند. در آنجا می فرماید: من برای اصلاح دین جدّم رسول الله و امر به معروف و نهی از منکر قیام می نمایم.

با مطالعه تاریخ زمان امام حسین علیه السلام در می یابیم که در دین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تغییرات بسیاری ایجاد شده و بدعت های فراوانی نهاده شده بود. امام برای این که حقیقت دین رسول اکرم حفظ شود و دینی سالم به نسل های بعدی رسانده شود هیچ راهی نداشت جز این که قیام نماید و بدین وسیله اعلام کند که حقیقت دین اسلام به یغما برده شده و دین کنونی، دینی است تحریف شده که خلفا به واسطه آن راهی برای حکومت نامشروع خود یافته اند. پس امام قیام می کند تا پیام دین واقعی را به گوش افرادی که خواهان شنیدن حقیقت هستند برساند.

 

فراز چهارم:

قاتلان امام حسین علیه السلام

- وَ قـَد تـَوازَرَ عـَلـَیه مَن غـَرَّته الدُنیا؛ کسانی بر علیه او( امام) همدست شدند که دنیا آنها را فریب داد.
- و باعَ حـَظـَّهُ بالاَرذَلِ الاَدنی وشَری اخِرَتـَهُ بالثـَّمَنِ الاَوکـَس ِ؛ و بهره هستی خود را به بهای ناچیز و پستی فروختند و آخرت خود را به بهای کمی دادند.
- و تـَغـَطرَسَ وتـَرَدّی فی هواه؛
گردن فرازی کرده و خود را در پرتگاه هوس انداختند.
- و اَسخَطَکَ و اَسخَطَ نـَبیکَ ؛ و تو و پیغمبر تو را به خشم آوردند .
- و اَطاعَ مِن عِبادِکَ اهلَ الشـِّقاق ِ وَ النفاق؛ و آن( دنیا پرستان) پیروان بنده هایت شدند که خلاف انگیز و نفاق انگیز بودند.
- و حـَمـَلـَة َ الاوزارِ المـُستوجبینَ النار؛
و بار گناه به دوش کشیده و به آتش سزاوار شدند.
- فـَجاهدهُم فیکَ صابراً مُحتـَسـباً؛
پس ( امام) جهاد کرد با آنها درحالی که شکیبا بود.
- حتی سُفـِکَ فی طاعـَتِکَ دمه؛
تا این که در ( راه) طاعت تو خونش ریخته شد.
- وَ استـُبیحَ حَریمَهُ ؛
هتک حرمت به حرم امام مباح شد.

امام صادق علیه السلام در این فراز از زیارت به توصیف قاتلان می پردازد که ما در این اینجا به عرض از آنان را معرفی می نماییم.

عمر بن سعد بن ابی وقاص یکی از افرادی از که در جریان حادثه کربلا نقش بسزایی را ایفا می نماید. سعد پدر عمر از مسلمانانی است که در سالهای نخست بعثت رسول اکرم صلوات الله علیه مسلمان شد و در راه دین، شکنجه و محرومیت دیده بود که فتح ایران و بنای کوفه به دست او انجام شد؛ ولی مانند بسیاری از یاران رسول خدا(ص) علاقه به دنیا بر او غالب گشته و در ماجرای خلافت حضرت علی علیه السلام با آن حضرت بیعت نکرد و در سال 55 یا 58 از دنیا برفت . عمربن سعد؛ اگرچه به خاطر شخصیت معروف پدرش نام درخشانی داشت؛ اما مرد دنیاپرست و بُزدلی بود که بر طبق روایات رسیده، رسول اکرم(ص) و امیرالمؤمنین علیه السلام او را مذمت کردند، به همین جهت پدرش هم از او راضی نبود، به طوری که او را از ارث محروم نمود.(3)

نقش عمربن سعد در کربلا، بسیار اساسی بود؛ زیرا او فرمانده کل و جنگ در کربلا، از طرف ابن زیاد بود که پیش از ورود امام حسین علیه السلام به سرزمین کربلا، مأموریت یافته بود که با چهار هزار نفر از مردم کوفه برای بازپس گرفتن یکی از شهرهای استان همدان برود و فرمان حکومت "ری" را نیز به نام او صادر کرده بود."شمربن ذی الجوشن" یکی دیگر از سران و فرماندهان در حادثه کربلا بود. وی در زمان حضرت علی علیه السلام جزو شیعیان و طرفداران حضرت به شمار می آمد، او در جنگ صفین از افراد تحت فرمان امیرمؤمنان بود و در جنگ با معاویه شرکت داشت و شجاعت زیادی از خود نشان داد.(4)

وی علی رغم این که در زمره یاران حضرت علی علیه السلام بود؛ ولی همانند بسیاری از دوستان حضرت، عاقبت به خیر نشد؛ چرا که بر اثر گرفتاری نفسانی، در ردیف دشمنان حضرت و وطرفداران بنی امیه قرار گرفت.

اینها نمونه هایی از قاتلان امام حسین علیه السلام بودند که به وسیله حبّ دنیا و مقام وسوسه شده و با فرزند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جنگیدند و امام را به شهادت رساندند.

دلائلی نقلی و تاریخی متذکر این نکته است که عامل دنیاپرستی و منفعت طلبی در حادثه کربلا نقش اساسی داشته است. فرزدق شاعر می گوید: من در سال شصت هجری که با مادرم از کوفه عازم مکه و انجام مراسم حج بودم با امام حسین علیه السلام ملاقات نمودم، حضرت از من سؤال کرد: از کوفه چه خبر داری؟ گفتم: قلوب النّاس معک و سیوفهم مع بنی امیّه و ...؛ مردم دلهاشان با توست، ولی شمشیرهاشان با بنی امیه است و ...(5) سپس حضرت امام حسین علیه السلام در طی بیان مطالبی فرمودند: "انّ النّاس عبید الدّنیا و الدّین لعقٌ علی السنتهم یحوطونه مادرّت معائشهم فاذا محصوا باالبلاء قلّ الدّیّانون؛ به راستی که مردم، بندگان دنیا هستند و دین و دینداری بر سر زبان و لقلقه آنهاست و دین را فقط زمانی می خواهند که وسیله ای برای تأمین دنیای آنان شود؛ اما وقتی که به گرفتاری و بلا مورد آزمایش قرار می گیرند، دینداران حقیقی، بسیار اندک هستند.

همیشه در طول تاریخ انسان، دنیا پرستی و قدرت خواهی، عامل انحراف بشر بوده و هست. بعضی از قاتلین حسین علیه السلام نیز گرفتار دنیا و خواسته های آن شدند. آنچه را به طور قطع می توان گفت این است که عامل دنیاخواهی در رؤسا و فرماندهان لشکرها همانند عمر سعد و شمر و عاملان اصلی جنگ (یزید و ابن زیاد) نقش اساسی داشته است؛ زیرا آنها به طور یقین به مقام حسین علیه السلام و حقانیت او آگاهی داشتند؛ ولیکن به خاطر منافع دنیوی و رسیدن به قدرت، راضی به قتل آن حضرت شدند، چنانکه عامربن مجمع بعیدی به امام گفت: "امّا رؤساؤهم فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائزهم؛ اما رؤسای آنها که رشوه فراوان به آنان داده شده و خورجین هاشان پر شده است، لذا همه یکدست علیه تواند.

علاوه بر رؤسا تعدادی دیگر در لشکر دشمن بودند، علی رغم آگاهی به حقانیت و مظلومیت حسین علیه السلام، به خاطر از دست ندادن دنیا و زن و بچه در قتل حسین شرکت نمودند؛ البته آنها کسانی بودند که واقعاً نماز می خواندند و شهادتین می گفتند؛ ولیکن به خاطر شکم و ریاست یا ترس از دادن جان و دنیای خود، برخلاف اعتقاد خود با حسین علیه السلام جنگیدند، به همین جهت جنگ اصحاب ابن زیاد در راه عقیده و ایمان نبوده؛ بلکه جنگ با عقیده و خود بوده است؛ یعنی آنها کسانی بودند که به خاطر شکم با اعتقادات خود جنگیدند، به همین دلیل یعنی آنها کسانی بودن که به خاطر شکم با اعتقادات خود جنگیدند، به همین دلیل آنها از کفّاری که در راه عقیده خود می جنگیدند، پست ترند، عقاد در همین باره می گوید: "در پستی یاوران یزید همین بس که در کربلا به جهت اعتقادی به کرامت و حق آن حضرت داشتند از مقابله رو در رو با وی می هراسیدند؛ ولی پس از شهادت، لباس او و اهل بیتش را در میان اموال غارت شده بیرون می آوردند و اینان اگر به دین او و رسالت جدّش هم کافر بودند این عمل آنها در مذهب مردانگی پست ترین کار بود.

البته خیانت و فاجعه به این بزرگی را نمی توان با عامل دنیا طلبی فرموله کرد؛ زیرا غریزه منفعت خواهی، کم و بیش عامل انحراف بیشتر انسان ها می شود؛ ولیکن در بعضی از اعمال همانند قتل و کشتار باید خبث باطن و اسارت کامل دنیوی، غرق شدن در شهوات و از خود بیگانگی کامل را عامل داشت، چنانکه عقاد می گوید: "آنان مسخ شدگان زشت رویی بودند که سینه هایشان از کینه فرزندان آدم آکنده بود، به ویژه از کسانی که اخلاق استوار و آثار نیکو داشته اند و به همین دلیل تمامی کینه های خود را از روی دشمنی با وی بر سر آنان ریختند، هر چند که از این کار پاداش و غنیمتی نصیبشان نشد."(8)

پس در کربلا، دنیا چشم و دل یزید، ابن زیاد، شمر، عمر سعد و امثال آنها را کور کرده بود، به طوری که با فجیع ترین وضع ممکن، فرزند پیغمبر صلی الله علیه وآله و نور چشم فاطمه (س) را به شهادت رساندند که لعنت خداوند بر تمام آنها باد.

 

فراز پنجم:

عبرت آموزی از سالار شهیدان


- اشهَدُ انـَّکَ اَمینُ الله وابنُ امینهِ؛ گواهی می دهم که تو امانت دار خدا و پسر امانت دار او هستی.
- عِشتَ سَعیداً وَ مَضَیتَ حَمیداً وَ متَّ فـَقیداً مـَظلوُماً شهیداً؛ گواهی می دهم که سعادتمند زندگی کردی و ستوده در گذشتی، و هنگامی که رحلت کردی از وطن خود دور بودی و در حالی که ستم دیده بودی، به شهادت رسیدی.
- و اشهـَدُ انَّ الله مـُنجـِزٌ ما وَعـَدَکَ ؛
و گواهم که خدا وفا کند بدان چه تو را وعده داد.
- و مُهلِکٌ مَن خـَذلـَکَ و مُعـَذبٌ مَن قتلکَ؛
و ( خدا) هلاک کند هر آن کس که تو را رها کرده و ترک گفته وعذاب کند کسی که تو را کشت.
- و اشهـَدُ انـَّکَ وَفیتَ بِعَهدِ الله؛ و گواهی می دهم که به عهد خدا وفا کردی .
- و جاهـَدتَ فی سـَبیلِهِ حتی اتیکَ الیـَقینُ ؛
و در راه (خدا) ، تا رسیدن لحظه مرگ جهاد کردی .

آن حضرت به دلیل موقعیت خاصّی که برایش پیش آمده، درس های زیادی به طور عملی به تمام انسان های تاریخ و جوامع بشری داده است که به اختصار بیان می کنیم:

الف - فضایل شخصی و فردی:


1- توحید و عرفان.
2- عبادت و بندگی.
3- ترک از خودبیگانگی در برابر دنیا و خواسته های آن.

4- تسلیم در برابر رضای خداوند.
5- آگاهی و شناخت به تمام ارزش های الهی و انسانی.
6- شجاعت و مروّت.
7- استقامت و پایداری در برابر ناملایمات و سختی ها.
8- عزّت نفس و مناعت طبع.
9- عفو و بخشش.
10- نترسیدن از مرگ و شهادت و استقبال نمودن از آن.

و دیگر ویژگی های فردی که در کتب دیگر مطرح است

ب - اجتماعی و سیاسی:


1- ایثار و از خودگذشتگی.
2- وفاداری.
3- برابری و نفی تبعیضات ناروا.
4- عزّت سیاسی.
5- امر به معروف و نهی از منکر.
6- نبودن پیروزی حقیقی در اکثریت.
7- قربانی کردن مصلحت در پای حقیقت؛ یعنی ترک سیاست های محافظه کارانه، برای اثبات حقیقت.
8- مبارزه با زور و استبداد، و بیعت نکردن با مستبدان و مستکبران.

9- جدا نبودن سیاست حقیقی از دیانت و یکی بودن حماسه و عرفان.

این درس ها و پیام ها، قطره ای است از دریای بی کران از عالی ترین نمونه انسانیّت. حال چگونه می شود، کسی خود را هماهنگ آن امام کرده باشد، وجیه و آبرومند نزد خداوند نبوده و عاقبت به خیر نشده باشد. و چگونه ممکن است، انسانی در دنیا با آن حضرت، همگون و هم عقیده و هم جهت (فردی، اجتماعی، سیاسی) باشد و در آخرت از مقام قرب، رحمت و مغفرت به دور باشد، اصولاً تضمین آخرت و سعادت در آنجا بستگی، به سعادت در دنیا دارد، پس حال که دانستیم در همراهی با حسین علیه السلام چه ارزشی نهفته است، جای آن دارد که با تمام خضوع و خشوع از خدای متعال خواستار وجاهت و مقبولیت نزد خودش به واسطه همراهی با حسین علیه السلام باشیم.

 

فراز ششم:

تجدید بیعت با سرور شهیدان حسین بن علی علیهما السلام

- اللهم انّی اُشهـِدُکَ اَنّی وَلیٌ لِمَن والاهُ ؛ خدایا! من تو را گواه می گیرم که هر آن که حسین(ع) را دوست دارد، دوست می دارم .
- و عـَدُوٌ لـِمَن عاداهُ ؛ و دشمنم با هر کسی که دشمن اوست.
- بِابی انتَ وَ اُمّی یابنَ رَسولِ الله ؛ پدر و مادرم به فدایت ای فرزند پیغمبر اکرم.

این اذکار یعنی پیروی ما از آن بزرگواران در حدی است که در مقابل دوستان آنان، حقیقت "صلح" و در برابر دشمنان آنان حقیقت "جنگ و محاربه" هستیم و در حقیقت این مطلب است، که در تمام شداید و سختی ها و گرفتاری ها و همچنین در تمام شادی ها و آرامش ها با شما، بلکه عین شما هستیم.

مگر ممکن است پیرو حقیقی، در صلح و آرامش با اهل بیت بوده و در جنگ و محاربه، بی تفاوت و یا رو در روی آنها باشد و مگر ممکن است شیعه راستین، در جنگ با آن بزرگواران بوده و در صلح به مخالفت با آنان برخیزد، هرگز این چنین نیست؛ زیرا معنای حقیقی شیعه، پیروی در تمام چهره ها است و پیرو واقعی، روحش با امام خود، یکی می شود، لذا صلح امام صلح او، جنگ امام، جنگ او می شود، چنانکه پیغمبر صلی الله علیه و آله پس از آن که خامس آل عبا را تحت کساء جمع نمود، فرمود: "اللّهم انّ هؤلاء اهل بیتی و خاصّتی و حامّتی، لحمهم لحمی و دمهم دمی، یؤلمنی ما یؤلمهم و یُحرجنی ما یُحرجهم، انا حربٌ لمن حاربهم و سلمٌ لمن سالمهم و عدوٌّ لمن عاداهم و محبٌّ لمن احبّهم، انّهم منی و انا منهم... ؛ پس آن زمانی که تمامی آنان (پنج تن) گرد آمدند و تعداد کامل شد، رسول خدا طرفین عبا را گرفتند و با دست راست خود به سوی آسمان اشاره فرمودند: پروردگارا اینان اهل بیت و خاصان و یاوران منند، گوشت آنان گوشت من و خون آنان خون من است، آنچه که ایشان را بیازارد مرا آزرده است و آنچه که آنان را به زحمت افکند، مرا به زحمت افکنده، هر که با آن بجنگد، با من جنگیده و هر که با آنان در سلم و صلح باشد با من در سلم و صلح است و هر که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی ورزیده و هر که آنان را دوست بدارد مرا دوست داشته است. من از آنانم و آنان از من. پس پروردگارا صلوات و برکات و رحمت و آمرزش خود را بر من و آنان قرار بده و پلیدی را از آنان زدوده، و پاکشان گردان... ."(9)

یعنی نتیجه را بیان می داریم، که نزدیکی و اتصال من در حدی است که گویی حقیقت سازش شده ام با کسانی که با شما در صلحند و حقیقت جنگ و دشمنی شده ام با کسانی که با شما در جنگند.
بابی انت و امّی : پدر و مادر من فدای تو باد.

باء، در "بابی" برای تفدیه (فدا و قربانی شدن) است. و ابی، به معنای پدر من و امی، مادر من است.

این جمله "بابی انت و امی" در اصل برای دعای تفدیه آمده است، معنای آن چنین است: اگر بلایی یا آفتی بر تو وارد شود، خداوند، جان پدر و مادر مرا فدیه و نگهدار تو کند و در حقیقت این دعا برای احترام به جلالت و بزرگی طرف مقابل است، همانند الفاضی که در زمان ما برای احترام بیان می شود ، مثل فدای تو شوم، قربانت گردم، دورت بگردم و ... در آن زمان نیز این لفظ را برای احترام و ادب به کار می بردند والا چه بسا پدر و مادر ما زنده نباشند.

از طرفی این لفظ در مورد مخاطب زنده استعمال می گردد، در حالی که ظاهرا "امام" از دنیا رفته است؛ ولی به نظر ما اولا امام حداقل زنده به حیات ابدی، همانند اموات است، ثانیاً، در بسیار از موارد فدا شوند مرده است، چنانکه گاهی ما در مورد فلان کس که از دنیا رفته می گوییم، فدایش گردم، پس استعمال این لفظ در این مقام اشکالی نداشته و معنای آن چنین است که: تو چنان هستی که اگر پدر و مادرم زنده بودند فدای تو می کردم.

از طرف دیگر، به کار بردن این لفظ در مورد امام می تواند، معنای بالاتری داشته باشد و آن این که ما نهایت اتصال وحدت خود را با حضرت بیان می داریم تا حدّی که کشته شدن آن حضرت، مردن ما و پدر و مادر ما است. یعنی وقتی آن بزرگوار کشته شد؛ من و پدر و مادرم و هر کس که با من است، هزاران مرتبه کشته و زنده شدیم، چنانکه خود ابی عبدالله فرمود: الیوم مات جدّی رسول الله، امروز، جدم رسول خدا کشته شده است و این در حالی است که در عالم ظاهر پیغمبر صلی الله علیه وآله مدتها قبل، از دنیا رفته است؛ ولیکن همه معانی بیانگر این نکته است، که سلسله خداپرستان در رضا و غضب، مردن و زندگی، خوشحالی و ناراحتی، صلح و جنگ و ... یکی هستند.

 

فراز هفتم:

اصالت خاندان امام حسین علیه السلام


- اشهَدُ انـَّکَ کـُنتَ نوراً فی الاَصلابِ الشـّامِخة و الارحامِ المـَطهَّرة؛ گواهی می دهم که تو نوری بودی در اصلاب پدران بزرگوارت و ارحام مادران پاک.
- لم تـُنَجـِّسک الجاهلیة ُ بانجاسِها؛ دوران جاهلیت تو را به پلیدی های خود، آلوده نکرد.
- و لم تـُلبـِسکَ المُدلَهمـّاتُ مِن ثیابـِها ؛ و( دوران جاهلیت) جامه های درهم و برهم خود را بر تن تو نکرد.
- و اشهـَدُ انـَّکَ مِن دَعائم ِ الدّین ِ وَ ارکان ِ المـُسلمین ومَعقــِلِ المـَؤمنین؛ و گواهم که تو از ستون های دین، ارکان مسلمین و دژ محکم مؤمنین هستی.
- و اشهـَدُ انـَّکَ الامامُ البـِرُّ التـَّقی ِ الرَّضی الزَّکی ِالهادی المهدی ؛ و شهادت می دهم که تو پیشوایی نیکو رفتار، پرهیزکار، پسندیده و پاک، هدایت گر و هدایت شده هستی.

 

فراز هشتم:

توصیف فرزندان امام حسین علیه السلام


- و اشهـَدُ انَّ الائِمَة َ مِن وُلدِکَ کـَلِمَة ُ التـَّقوی ؛ و گواهی می دهم که امامانی که از اولاد و ذریه تو می باشند، کلمه تقوا هستند.
- و اعلامُ الهُدی وَ العـُروَة ُ الوثـقی وَ الحُجَّة ُعلی اَهلِ الدُّنیا؛
و نشانه های هدایت و حلقه محکم تر و حجت، بر همه اهل دنیا هستند.

 

فراز نهم:

اعتقادات شیعه


- و اشهـَدُ انّی بـِکُم مؤمِنٌ وَ بایابِکُم مُوقن بـِشرایع ِ دینی و خـَواتیم ِ عَمـََلی؛ شهادت می دهم که من به شما و رجعت شما یقین دارم و در انجام کارهایم بر طبق دستورات دین عمل می کنم .
- وَ قـَلبی لـِقـَلبـِکـُم سـِلم ؛ و قلبم با قلب شما آمیخته است .
- و اَمری لامرِکـُم مـُتـَّبـِع وَ نُصرَتی لـَکُم مُعدَّة ، حتی یاذنَ اللهُ لـَکـُم ؛ و در هر کارِ خود پیرو دستورات شما هستم و آماده یاری و نصرت شما می باشم، تا این که خدا به شما اجازه ظهور دهد.
- فمعکم لا مع عدوکم؛
و من با شما هستم نه با دشمنان شما.

 

فراز دهم:

صلوات بر اهل بیت علیهم السلام


- صلواتُ اللهِ علـَیکـُم و علی ارواحِکـُم وَ اجسادِکُم؛ صلوات خدا بر شما، بر ارواح مقدستان، بر پیکر پاک شما.
- وَ شاهـِدِکـُم و غائبـِکـُم وَ ظاهـِرِکـُم و باطنکم؛ و حاضر شما و غائب شما و آشکار شما و نهانتان .
- امینَ ربَّ العالمین؛
به اجابت رسان، ای پروردگار جهانیان .

 

پی نوشت ها:

1- مصباح المتهجد، شیخ طوسی، ص 730 .

2- حماسه حسینی، ج 3، ص 121.

3- سید هاشم محلاتی، زندگانی امام حسین(ع)، ص 378.

4- تاریخ طبری، ج 6، ص 16.

5- مقتل مقرم، ص 206.

6- کشف الغمه، ج 2، ص 308.

7- حماسه حسینی، ج 3، ص 145.

8- همان، ص 49.

9- فاطمه زهرا(س) سید محمدکاظم قزوینی، ص 92، به نقل از عوالم الکبیر

بهمنش راد
۲۵مهر

سیره پیشوایان در رفتار با همسر

 

مقدّمه

خداوند متعال، رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله 1 و اهل‏بیت علیهم‏السلام او را برای اهل عالم، به ویژه پیروانشان، به عنوان الگو آفریده است. مسلمانان جهان وظیفه دارند در تمام شئونات زندگی ـ اعم از فردی، اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و غیره ـ به آنان اقتدا نمایند.
یکی از نکات قابل توجّه در سیره پیشوایان معصوم علیهم‏السلام نحوه رفتار آنان با همسران‏شان است. هر چند به خاطر طبیعت موضوع و نیز شرایط اجتماعی، حجم شواهد و مواردِ بر جای مانده در تاریخ، در این خصوص فراوان نیست؛ همین اندک نیز بسیار ارزشمند و گویاست.

احترام به همسر

احترام به همسر از عواملی است که در تربیت فرزندان، تأثیر فراوانی دارد. مادری که در خانه، عزیز باشد و مورد تکریم شوهرش قرار گیرد، با روحی سرشار از عاطفه و آرامش و احساسِ شخصیت، فرزندان را تربیت خواهد نمود. به عکس اگر همسر در خانه مورد آزار و اذیت روحی و جسمی قرار گیرد و شخصیتش در خانه و پیش فرزندان تحقیر شود، بدیهی است که از روان سالمی برخوردار نخواهد بود و در نتیجه، آرامش خود را از دست داده و اضطراب و نگرانیِ او در فرزندان نیز تأثیر خواهد گذاشت.
انسان در دوران زندگی با حوادث و مسائلی رو به رو می‏شود که او را نگران و متأثر می‏سازد. فردی که احساس کند از طرف دیگران مورد ستم واقع شده، اگر برای رسیدن به حقّ خود تلاش کند و نتواند به آن برسد، دچار نگرانی خواهد شد. حال اگر برای زن یا شوهر چنین مشکلی پیش آید و با حالت تأثر وارد خانه شود، ممکن است گلایه کرده و از همسر انتظار داشته باشد که در این شرایط به او کمک کند و از او دفاع نماید. و در نتیجه، هر گونه تصوّرِ کوتاهی را در این رابطه دور از انتظار می‏داند.

بهمنش راد
۲۴مهر

وظایف مسلمانان در برابر پیامبر اکرم (ص)
 

 
از مسائلى که قرآن به آن اهمیت خاصى داده است، وظیفه جامعه اسلامى نسبت به پیامبر گرامى است، ما در این بخش به وظائفی که قرآن از آنها یاد مى‏کند، اشاره مى‏نمائیم و تشریح خصوصیات این وظائف از قلمرو بحث ما بیرون است .

1- اطاعت از پیامبر (ص)

پیامبر گرامى را از آن نظر که وحى الهى را از مقام ربوبى دریافت مى‏کند، نبى (آگاه از اخبار غیبى) و از آن نظر که مأمور به ابلاغ پیامى از جانب خدا به مردم است، رسول مى‏نامند، پیامبر در این دو مقام، فاقد امر و نهى و اطاعت و عصیان است و وظیفه‏اى جز پیام‏گیرى و پیام رسانى ندارد و لذا قرآن درباره او مى‏فرماید:
«ما على الرسول الا البلاغ و الله یعلم ما تبدون و ما تکتمون (مائده /99): براى رسول وظیفه‏اى جز ابلاغ نیست و خدا از آنچه که آشکار مى‏سازید و یا پنهان مى‏دارید، آگاه است».
اگر قرآن در قلمرو رسالت، براى رسول حق اطاعت قائل مى‏شود و مى‏فرماید: «و ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله (نساء /64): هیچ رسولى را اعزام نکردیم مگر اینکه به فرمان خدا، از او اطاعت شود»، مقصود اطاعت طریقى است نه موضوعى، یعنى به پیامهاى او گوش فرا دهند و به گفته‏هاى او مانند انجام نماز و پرداخت زکات جامعه عمل بپوشانند، انجام چنین وظائفى در حقیقت، اطاعت فرمان خدا است، نه اطاعت پیامبر، هر چند به صورت ظاهر اطاعت پیامبر نیز به شمار مى‏رود و قرآن ماهیت این نوع اطاعتها را در آیه دیگر به صورت روشن بیان مى‏کند و مى‏فرماید: «من یطع الرسول فقد اطاع الله (نساء /80): هر کس رسول را فرمان برد، خدا را فرمان برده است».
بنابراین، در بعضى از موارد که قرآن براى رسول به عنوان رسالت حق اطاعت قائل شده است، اطاعت حقیقى او نیست، بلکه اطاعت خدا است و به گونه‏اى به او نیز نسبت داده مى‏شود از این جهت قرآن شخصیت رسول را از «مقام رسالت» چنین ترسیم مى‏کند:
«انما انت مذکر لست علیهم بمصیطر (غاشیه /1-22): یادآورى کن تو تذکر دهنده‏اى، نه مسلط بر آنها».

بهمنش راد
۲۲مهر

[تصویر:  qqo3muchyz91s1mzdbwk.jpg]
سلام بر امام جواد(ع) که 25 سال، خورشید فضیلت را رویاند و شکوفاند و خود، فروزان تر از خورشید تابید و درخشید.
*******
سلام بر امام جواد(ع) که «جود» قطره ای بود در پیشانی بلندش و «علم» غنچه ای بود از گلستانِ وجودش و «حلم» گوهری بود از گنجینه فضایلش.
*******
سلام ما به رخ انور امام جواد
درود ما، به تن اطهر امام جواد
غریب بود و غریبانه جان سپرد و نبود
کسى به وادى غم، یاور امام جواد
*******
خورشید سپهر عدل و داد است جواد
سر لوحه دفتر رشاد است جواد
در جود و سخا کسی به پایش نرسد
چون مظهر جود حق جواد است، جواد
*******
ای شیعه بزن ناله و فریاد امشب
از غربت آن غریب کن یاد امشب
مسموم شد از زهر، جواد بن رضا

بهمنش راد
۲۲مهر

زندگی نامه آیت الله اشرفی اصفهانی

زندگی نامه آیت الله اشرفی اصفهانی

آیت الله اشرفی اصفهانی در سال 1281 ش در خمینی شهر اصفهان در خانواده ای روحانی متولد شد . شهید اشرفی تحصیلات ابتدایی مقدماتی را در خمینی شهر گذرانده و در سن 12 سالگی جهت ادامه تحصیل راهی اصفهان شد و طی حدود ده سال از محضر علمایی چون آیت الله سید مهدی درچه ای ، آیت الله سید محمد نجف آبادی، مرحوم فشارکی مرحوم مدرس استفاده کردند.

ایشان دوران طلبگی خود را با نهایت عسرت و مشقت اقتصادی گذراند و در مدتی که در حوزه اصفهان بودند هر هفته فاصله میان اصفهان تا خمینی شهر را که دوازده کیلومتر بود طی می کردند خود می فرمود: دوشنبه خوارکم تمام می شد سه شنبه دو ریال پولم را خرج می­کردم، چهارشنبه که آخرین روز تحصیل بود بدون پول و غذا می گذراندم .

ایشان در توصیف شرایط تحصیلاتش در اصفهان می گوید:

در زمانی در حجره­ای با سه نفر دیگر در مدرسه نوریه اصفهان زندگی می­کردیم . بسیاری از روزها نه چای داشتیم نه نفت و نه قند. برای مطالعه در شب از نور چراغ نفتی توالتهای مدرسه استفاده می کردم. در روزهای جمعه به یکی از مساجد دور افتاده اصفهان می­رفتم و از صبح تا عصر درآن­مسجد درس های یک هفته را دوره می کردم در مدت دوازده ساعتی که آنجا مطالعه می کردم غذای من فقط مقداری دانه ذرت برشته بود.

در سال 1302ش در سن بیست سالگی جهت ادامه تحصیل و نیل به مقامات عالیه و دینی رهسپار حوزه علمیه قم گردید. در تمام طول مدت بیست و سه سال اقامت در قم و ایشان تنها سه یا چهار ماه با خانواده خود بودند و بقیه این سالها را تنها مجرد سپری کردند.

شهید اشرفی با همه مشکلات و مسائل آن زمان، در تحصیل علوم اسلامی و دینی جدیت به خرج می­داد. وپس از اندک زمانی از فضلا و مدرسین نامی و برجسته حوزه علمیه قم به شمار می­آمد و در سن 40 سالگی اجازه اجتهاد خود را از آیت الله خوانساری دریافت کرد.

زندگی نامه آیت الله اشرفی اصفهانی

زندگی نامه آیت الله اشرفی اصفهانی

آیت الله اشرفی اصفهانی در سال 1281 ش در خمینی شهر اصفهان در خانواده ای روحانی متولد شد . شهید اشرفی تحصیلات ابتدایی مقدماتی را در خمینی شهر گذرانده و در سن 12 سالگی جهت ادامه تحصیل راهی اصفهان شد و طی حدود ده سال از محضر علمایی چون آیت الله سید مهدی درچه ای ، آیت الله سید محمد نجف آبادی، مرحوم فشارکی مرحوم مدرس استفاده کردند.

ایشان دوران طلبگی خود را با نهایت عسرت و مشقت اقتصادی گذراند و در مدتی که در حوزه اصفهان بودند هر هفته فاصله میان اصفهان تا خمینی شهر را که دوازده کیلومتر بود طی می کردند خود می فرمود: دوشنبه خوارکم تمام می شد سه شنبه دو ریال پولم را خرج می­کردم، چهارشنبه که آخرین روز تحصیل بود بدون پول و غذا می گذراندم .

ایشان در توصیف شرایط تحصیلاتش در اصفهان می گوید:

در زمانی در حجره­ای با سه نفر دیگر در مدرسه نوریه اصفهان زندگی می­کردیم . بسیاری از روزها نه چای داشتیم نه نفت و نه قند. برای مطالعه در شب از نور چراغ نفتی توالتهای مدرسه استفاده می کردم. در روزهای جمعه به یکی از مساجد دور افتاده اصفهان می­رفتم و از صبح تا عصر درآن­مسجد درس های یک هفته را دوره می کردم در مدت دوازده ساعتی که آنجا مطالعه می کردم غذای من فقط مقداری دانه ذرت برشته بود.

در سال 1302ش در سن بیست سالگی جهت ادامه تحصیل و نیل به مقامات عالیه و دینی رهسپار حوزه علمیه قم گردید. در تمام طول مدت بیست و سه سال اقامت در قم و ایشان تنها سه یا چهار ماه با خانواده خود بودند و بقیه این سالها را تنها مجرد سپری کردند.

شهید اشرفی با همه مشکلات و مسائل آن زمان، در تحصیل علوم اسلامی و دینی جدیت به خرج می­داد. وپس از اندک زمانی از فضلا و مدرسین نامی و برجسته حوزه علمیه قم به شمار می­آمد و در سن 40 سالگی اجازه اجتهاد خود را از آیت الله خوانساری دریافت کرد.

زندگی نامه آیت الله اشرفی اصفهانی

لذا مدت دوازده سال که آیت الله اشرفی در محضر ایشان حضور می یافت تمام دروس آن مرحوم را می­نوشت و این نوشته ها ما هنوز موجود می باشد .

در سال 1335 ش شهید اشرافی بنا به دستور مرحوم آیت الله بروجردی جهت تبلیغ و نشر معارف و احکام دین و تقویت بنیه دینی و مذهبی اهالی کرمانشاه به انجام اعزام و رحل اقامت افکند پس از ورود به کرمانشاه طلاب و شاگردان بسیاری را تربیت نمود.

با اوج گیری انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت آیت الله امام خمینی (ع) شهید اشرفی نیز حرکت های وسیعی را در کرمانشاه پایه گذاری کرد . عمده ترین مراسم که تا آن روز سابقه نداشت در واقع جرقه­ای بود در جهت شعله ور شدن یک آتش عظیم در این منطقه مجلس بزرگداشت شهادت آیت الله حاج سید مصطفی خمینی بود که بنا به دعوت و اطلاعیه شهید اشرفی اصفهانی در مسجد آیت الله بروجردی منعقد گردید در مجلس سخنرانی های پر هیجان و انقلابی مطرح شد. و ساواک با و جود بسیج تمام نیرو وقوای خود برای دستگیری و کار شکنی در مراسم موفق نشد سخنرانان به طور مخفیانه از شهر خارج شدند.

شهید آیت الله اشرفی اصفهانی پس از 80 سال زندگی پرافتخار و خدمت به اسلام و قرآن، توسط یکی از مزدوران آمریکا و منافقین کوردل در ساعت 15/12 ظهر 23 مهرماه 1361 در سنگر نماز جمعه مسجد جامع و در محراب نماز به افتخار شهادت نائل آمد و طومار زندگی پرافتخارش نه تنها بسته نشد بلکه ورقی دیگر خورد و نامش در صحنه گیتی مانند خورشید برای همیشه می درخشد. این نوشتار خلاصه ای از زندگی نامه این شهید بزرگوار می باشد.

زندگی نامه آیت الله اشرفی اصفهانی

شهید بزگوار حضرت آیت الله حاج آقا عطاء الله اشرفی اصفهانی در سال 1323 هجری قمری در یک خانواده روحانی در خمینی شهر متولد شد. وی فرزند مرحوم حجت الاسلام و المسلمین میرزا اسدالله فرزند مرحوم حجت الاسلام میرزا محمد جعفر بود و جد اعلای ایشان از علمای بزرگ جبل عامل بود. وی تنها فرزند ذکوری بود که از پدرشان بیادگار مانده بود و پس از دوران کودکی جهت تحصیل علوم دینیه به شهر اصفهان رهسپار شد.

تحصیلات:

شهید آیت الله اشرفی از آغاز کودکی برای تحصیل علوم دینیه به حوزه علمیه آمد و ابتدا در یکی از مدارس قدیمی به نام مدرسه نوریه به تحصیل مشغول شد و مدت 10 سال بطور متوالی در حوزه علمیه اصفهان اشتغال به تحصیل داشتند. سپس در سن 22 سالگی جهت ادامه تحصیل و طی مدارج عالیه علوم اسلامی رهسپار حوزه علمیه قم شد.

ایشان جمعا مدت 23 سال در حوزه علمیه قم و 12 سال در حوزه علمیه اصفهان بود و در این مدتی که در این دو حوزه علمیه اشتغال داشت ضمن کسب علم و دانش و نیل به درجات عالیه اجتهاد، مورد توجه خاص اساتید بزرگ و علما بود و مرحوم آیت الله بروجردی و مرحوم آیت الله حاج سید محمدتقی خوانساری به ایشان عنایت خاصی داشتند. بطوریکه هر وقت به اصفهان می رفت و سپس به قم مراجعت می کرد این دو بزرگوار و همچنین دیگر علما از ایشان دیدن می کردند.

خدمات آن شهید بزرگوار:

1- تاسیس حوزه علمیه امام خمینی در باختران و اداره این حوزه با بیش از 60 نفر طلاب.

2- بازسازی مدرسه مرحوم آیت الله بروجردی.

3- توسعه کتابخانه مدرسه مرحوم آیت الله بروجردی که قریب دو هزارجلد به کتابهای آن اضافه نمودند.

4- تاسیس حوزه علمیه جهت خواهران، که پس از شهادت ایشان به نام حوزه علمیه شهید محراب نامگذاری شد.

5- ایجاد وحدت کامل بین روحانیت شیعه و سنی که از بزرگترین خدمات آن شهید است که در طول تصدی مسئولیت بعنوان امام جمعه در این رابطه سمینارهای متعددی در شهرهای مختلف بویژه با حضور برادران اهل سنت تشکیل داد که اثرات بسیار مطلوبی داشته است.

6- بازسازی مسجد جامع باختران که از برکت نماز جمعه این مسجد بازسازی کامل شده است.

7- بازنمودن شماره حسابهای متعدد به نام مهاجرین جنگی و جبهه جنگ و بازسازی مناطق جنگی و همچنین کمک به سیل زدگان خوزستان و زلزله کرمان و طبس که تمام وجوه این شماره حسابها جمع آوری و برای نجات برادران و خواهران آسیب دیده و برادران رزمنده صرف شده است.

نقش شهید در دوران دفاع مقدس:

زندگی نامه آیت الله اشرفی اصفهانی

با آغاز جنگ تحمیلی و بسیج همه جانبه مردم و قوای مسلح برای حضور در جبهه و پشتیبانی جبهه های جنگ، آیت الله اشرفی نیز با مهم توصیف کردن مسئله جنگ، در مدت 25 ماه در تمام خطبه های نماز جمعه و مصاحبه ها و پیام های خود به حضور مردم در جبهه ها تأکید می ورزیدند.

شهید محراب، دائماً با حضور در جبهه ها به دیدار رزمندگان می شتافت و مقید بود که برای آنان سخنرانی کند. و با یکایک رزمندگان مصافحه می کرد و با آنان به گفتگو می نشست و می فرمود: "وقتی به جبهه می روم تا مدتی روحیه ام قوی می شود."

علی رغم کهولت سن مسافت های طولانی و راه های صعب العبور را به عشق دیدار دلاور مردان جبهه توحید، با وسایل نقلیه نظامی در شرایط دشوار می پیمود. بارها در جبهه های ایلام، قصر شیرین و پادگان ابوذر، گیلان غرب، نوسود، بستان، آبادان، خرمشهر، سومار حضور یافت و با سخنرانی های دلنشین، به سپاهان اسلام روحیه بخشید. پس از آزادی قصر شیرین به آن شهر سفر کرد و با خواندن دو رکعت نماز شکر در مسجد این شهر،‌ سپاسگزاری خود را به درگاه خداوند به جای آورد.

وجود آن روحانی جلیل القدر در مناطق عملیاتی سبب دلگرمی رزمندگان و باعث شور و شوق بسیار در آنها می گردید. یک بار پس از عزیمت به منطقه جنوب، عازم شهر آزاد شده بستان گردید و زیر بمباران وحشیانه دشمن وارد شهر شد و از آنجا عازم آبادان شد. هنگام آغاز عملیات فتح المبین در دوم فروردین 1361، در قرارگاه حضور یافت و پیشنهاد کرد عملیات به نام حضرت زهرا سلام الله علیها نامگذاری شود.

زندگی نامه آیت الله اشرفی اصفهانی

در دومین سفر خود به خوزستان پس از آزادی خرمشهر، عازم اهواز شد و مردم این شهر نماز شکر را به امامت ایشان به جای آوردند. بعداز ظهر همان روز علی رغم مخالفت فرماندهان، وی و امام جمعه اهواز عازم منطقه خرمشهر شدند و پس از ورود به شهر، به مسجد جامع در جمع رزمندگان حضور یافتند و فرمودند:

"امروز یکی از روزهای مهم اسلامی و یوم الله است و از جمله آرزوهای من فتح خرمشهر بود که بحمدالله من زنده ماندم و این روز را دیدم."

در شب جمعه هشتم مهر 1361 در منطقه غرب، عملیات مسلم بن عقیل با حضور شهید و تنی چند از مقامات کشوری و لشکری آغاز شد. ایشان در آن شب حال عجیبی داشت و یک لحظه آرام نداشت و تا صبح به دعا و مناجات مشغول بود و لحظه ای هم به استراحت نپرداخت. نزدیکی های صبح بود که یک عدد گلوله توپ در نزدیکی چادر ایشان منفجر شد.

فرماندهان جهت ترک آن محل اصرار کردند،‌اما ایشان نپذیرفت و فرمود:

"من از این محل نمی روم و آماده هر گونه مسئله ای هستم، زیرا خون من رنگین تر و جان من عزیزتر از این عزیزان رزمنده نیست. من باید تا پایان عملیات اینجا باشم." سرانجام شهید محلاتی، عبا و عمامه ایشان را برداشت و بر سر و دوش ایشان گذاشت و عصا را به دستش داده و او را عازم کرمانشاه کرد.

زندگی نامه آیت الله اشرفی اصفهانی

در پشت جبهه هم فعالیت های چشگیری داشت که از جمله آنها افتتاح حسابی در بانک برای جمع آوری کمک های نقدی به جبهه ها بود. حساب دیگری نیز جهت کمک به مهاجران جنگ افتتاح کردند. حساب دیگری نیز جهت بازسازی منطقه گیلان غرب که به استان کرمانشاه محول شده بود، اختصاص دادند.

شهید به مسئله وحدت بین شیعه و سنی اهمیتی فوق العاده می داد و اقدامات ایشان در این زمینه بسیار مؤثر واقع می شد.

 

شهادت آن شهید بزرگوار:

ایشان پس از 80 سال زندگی پرافتخار خود و خدمت به اسلام و قرآن توسط یکی از مزدوران امریکا و منافقین کوردل در ساعت 15/12 ظهر 23 مهرماه 1361 در سنگر نماز جمعه مسجد جامع و در محراب نماز به افتخار شهادت نائل آمد و طومار زندگی پرافتخارش نه تنها بسته نشد بلکه ورقی دیگر خورد و نامش در صحنه گیتی مانند خورشید برای همیشه می درخشد،‌ روحش شاد و نامش جاویدان باد.

 

منبع:

تبیان اصفهان

بهمنش راد
۲۰مهر

الهی…

نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم

نه تو آنی که گدارا ننوازی به نگاهی

در اگر باز نگردد، نروم باز به جایی

پشت دیوار نشستم چو گدا بر سر راهی

کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی

باز کن در که به غیر از این خانه مرا نیست.

بهمنش راد
۱۹شهریور

روزی مردی خواب دید که مرده و پس از گذشتن از پلی به دروازه بهشت رسیده است. دربان بهشت به مرد گفت: برای ورود به بهشت باید صد امتیاز داشته باشید، کارهای خوبی را که در دنیا انجام داده اید، بگویید تا من به شما امتیاز بدهم.
مرد گفت: من با همسرم ازدواج کردم، 50 سال با او به مهربانی رفتار کردم و هرگز به او خیانت نکردم.
فرشته گفت: این سه امتیاز.
مرد اضافه کرد: من در تمام طول عمرم به خداوند اعتقاد داشتم و حتی دیگران را هم به راه راست هدایت می کردم.
فرشته گفت: این هم یک امتیاز.
مرد باز ادامه داد: در شهر نوانخانه ای ساختم و کودکان بی خانمان را آنجا جمع کردم و به آنها کمک کردم.
فرشته گفت: این هم دو امتیاز.
مرد در حالی که گریه می کرد، گفت: با این وضع من هرگز نمی توانم داخل بهشت شوم مگر اینکه خداوند لطفش را شامل حال من کند.
فرشته لبخندی زد و گفت: بله، تنها راه ورود بشر به بهشت موهبت الهی است و اکنون این لطف شامل حال شما شد و اجازه ورود به بهشت برایتان صادر شد!

بهمنش راد
۱۷شهریور

روزی روزگاری پسرک فقیری زندگی می کرد که برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می کرد.از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد.روزی متوجه شد که تنها یک سکه 10 سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می کرد.تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند. بطور اتفاقی درب خانه ای را زد.دختر جوان و زیبائی در را باز کرد.پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و بجای غذا ، فقط یک لیوان آب درخواست کرد.

دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود بجای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد.پسر با تمانینه و آهستگی شیر را سر کشید و گفت : «چقدر باید به شما بپردازم؟ » .دختر پاسخ داد: « چیزی نباید بپردازی.مادر به ما آموخته که نیکی ما به ازائی ندارد.» پسرک گفت: « پس من از صمیم قلب از شما سپاسگذاری می کنم»

سالها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد.پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز ، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند.

دکتر هوارد کلی ، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد.هنگامیکه متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید.بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اطاق بیمار حرکت کرد.لباس پزشکی اش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد.در اولین نگاه اورا شناخت.

سپس به اطاق مشاوره باز گشت تا هر چه زود تر برای نجات جان بیمارش اقدام کند.از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری ، پیروزی ازآن دکتر کلی گردید.

آخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود.به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد.گوشه صورتحساب چیزی نوشت.آنرا درون پاکتی گذاشت و برای زن ارسال نمود.

زن از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت.مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد.سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد.چیزی توجه اش را جلب کرد.چند کلمه ای روی قبض نوشته شده بود.آهسته انرا خواند:

«بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است»

 

 

http://da3tankotah.mihanblog.com

بهمنش راد
۱۵شهریور

روزی از یک ریاضیدان نظرش را در باره انسانیت پرسیدند ، در جواب گفت :

اگر زن یا مرد دارای ادب و اخلاق باشند : نمره یک میدهیم 1

اگر دارای زیبائی هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم : 10

اگر پول هم داشته باشند 2 تا صفرجلوی عددیک میگذاریم : 100

اگردارای اصل ونسب هم باشند 3 تا صفرجلوی عدد یک میگذاریم : 1000

ولی اگر زمانی عدد 1 رفت ( اخلاق )؛ چیزی به جز صفر باقی نمیماند ، 000

صفر هم به تنهائی هیچ است و با آن انسان هیچ ارزشی ندارد
و این یادآور کلام حکیم ارد بزرگ است که می گوید : نخستین گام در راه پیروزی ، آموختن ادب است و نکو داشت دیگران .
 

بهمنش راد
۱۷مرداد

شب‌های21،19 و 23ماه رمضان= شب‌های قدر

پیامبر اعظم (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمودند: کسى که در شب قدر، دو رکعت نماز بخواند و در هر رکعت ، بعد از حمد، هفت مرتبه ((سوره توحید)) را بخواند و پس از اتمام نماز، هفتاد مرتبه ((استغفر الله و اتوب الیه )) بگوید، از جاى خویش برنخیزد تا خداوند او و پدر و مادرش را بیامرزد و ملائکه اى بفرستد تا حسنات او را تا سال دیگر یادداشت کنند و ملک دیگرى را مامور سازد تا در بهشت براى او درختانى غرس کند و قصرهایى بنا سازد که نهرهایى در آن جارى باشد و از دنیا نرود تا این که این الطاف خدا را در حق خود مشاهده نماید.

بهمنش راد
۱۶مرداد

سیاهی شب، گستره آسمان خاموش کوفه را در نوردیده به انتظار سپیده‏ای که تاریخ را تا قیامت غصه‏دار می‏کرد، ناباورانه کتاب زمان را ورق می‏زد. از خانه‏های نیرنگ، تنها فریاد سکوت به گوش زمان می‏رسید. گویی همه کوفیان سر بر بالین غفلت ابدی نهاده بودند و خواب هزار رنگی‏شان را نظاره می‏کردند.
چشمان او همچون صاعقه‏ای در دل یلدای شب می‏درخشید.
آن شب در برق چشمان پر رمز و رازش، وصال معنا می‏شد. سال‏های سال، غریبی، همنشین روزش بود. شهید سکوت شده بود و مُهر خاموشی بر لبانش نقش بسته بود.
تنها رازدار لحظه‏های غُربتش، سینه تاریک چاه بود و خلوت نیمه شب‏های مبهوت نخلستان.
آن شب، سرنوشت حیات صبر رقم می‏خورد.
دستان در، با التماس او را از رفتن بازداشتند، امّا او درنگ نکرد و پای بر خلوت کوچه گذارد. مرغان انتظار به سویش رفتند و همچون پروانه، گرد شمع وجودش چرخیدند و با بال‏های سرشار از خواهش و تمناشان، راه خدایی را بستند، ولی باز او درنگ نکرد.
از قدم‏های باصلابتش، آوای رفتن به گوش می‏رسید و از چشمان پر رمز و رازش، می‏شد فهمید که منتظر زیارت خداست. در هیاهوی آن لحظه‏های آسمانی، مسجد کوفه، مشتاق و بی‏قرار وصالش بود و محراب، تشنه چشم‏های بارانی و زمزمه‏های ربانی‏اش.
علی آمد و از حنجر سکوت، آخرین اذان سرخ را تا اوج عروج پرواز داد و در محراب محبوب، به نماز با معشوق قیام کرد. لحظه‏ای بعد، سر بر آستان دوست گذاشت تا خویش را تا ابد، رستگار سازد و زمانه را داغدار. فرق عدالت با خنجر کین شکافت.
لباس احرام خورشید، رنگ خون گرفت و زمین و زمان، فریاد بی‏کسی سر داد و اشک ماتم فرشتگان از سینه آسمان بر زمین فرو چکید.
مرغ جان او که غایت آفرینش بود، از ورای مظلومیتی سرد و سنگین، رها شد و عالم و آدم را در غمگنانه‏ترین مصیبت فرو بُرد.
ملیحه عابدینی
منبع:سبطین

بهمنش راد
۱۶مرداد

مولود خانه خدا، محبوب خدا، به سوی خانه خدا قدم برمی‏دارد.
دیوارها، دستان ترک‏خورده‏شان را بالا آورده‏اند تا در هیاهوی رفتن او، تلاشی برای ماندنش کرده باشند.
کوچه‏های آشنای کوفه، اشک می‏ریزند. مناجات عاشقانه مولا، ریسه‏های نورانی این کوچه‏های تاریک بود و قدم‏های مهربانش، فرش باشکوه خاک. شب‏های کوفه، حجله حجله از آفتاب حضور او نورانی می‏شد؛ وقتی انبان سخاوت بر دوش، دستان نیاز را سیراب می‏کرد. کوفه، دردهایش را بر شانه این مرد سبک می‏کرد و تنهایی‏هایش را با حضور او مأنوس بود.
کوفه، بر قامت مولا ایستاده بود؛ بی‏آنکه یک‏بار از خود بپرسد این کیست که مرا این‏چنین تاب آورده است؟!
این کیست که ناله یتیمان مرا پاسخ داده و نگذاشته هیچ تهی‏دستی بی‏پناه بماند؟!
کیست که از فانوس‏های روشن هدایتش، شهر روشن شده است و خطبه‏های آسمانی‏اش، بهشت را بشارت می‏دهد؟
مرد می‏آید؛ تنها و استوار، خود، تنها سایه‏سار وسعت خویش است.
او نیامده بود که بماند. پرنده‏ترینِ نسل آدم بود. چگونه می‏توانست در اسارت خاک بماند؟
زهرآلوده‏ترین شمشیر، به دستان شقی‏ترین انسان، انتظار او را می‏کشید، انتظار حیدر خیبرشکن را.
باید برود؛ پس ضربت شمشیر را مرهم زخم‏هایش می‏داند؛ اگرچه هیچ‏کس نتواند بفهمد معنای لبخند مولا در خضاب خون سرش و سرودن «فزت برب الکعبه» را.
اگرچه هیچ‏کس نتواند لذت مرگ را در نظر مولا درک کند که مولا چرا انتظار مرگ را می‏کشید؟
حورا طوسی
منبع:سایت سبطین

بهمنش راد
۱۴مرداد

فواید گرسنگی در ماه مبارک رمضان

روزه گرفتن در ماه مبارک رمضان و به تبع آن گرسنگی فواید زیادی دارد که از روی حدیثها این فواید دستگیر ما می شوند.اگر خدا بخواهد...

 

 

1- صفای قلب : زیرا سیری باعث ازدیاد بخار در مغز شده و مغز حالتی شبیه مستی پیدا می کند و نمی تواند خوب فکر کند،سرعت انتقال او کم شده و قلب کور می شود.برخلاف گرسنگی که باعث رقت و صفای قلب می شود و قلب را آماده تفکری که باعث شناخت می شود،می کند و نوری آشکار پیدا می کند.حدیثی از رسول اکرم نقل شده است :«کسی که شکم خود را گرسنه نگه دارد اندیشه اش تربیت می شود.»

 

2- تواضع و از بین رفتن سرمستی و ناسپاسی که منشا سرکشی است؛وقتی نفس خوار شد در مقابل پروردگارش خاضع شده و دست از ناسپاسی برمی دارد.

 

3- شکستن شدت شهوات و نیروهایی است که باعث انجام گناهان کبیره شده و باعث هلاک انسان می شوند.چون بیشتر گناهان کبیره از شهوت سخن گفتن و شهوت جنسی به وجود می آید و کم کردن این دو باعث مصون ماندن از خطرها می گردد.

 

4- آمادگی برای انجام عبادتها : به دلیل کم احتیاجی به تخلی و بدست آوردن غذا و کمتر بیمار شدن به بیماریهای مختلف است.

 

5- توانایی برای انجام تمام عبادتهای مالی : توانایی برای میهمانی دادن،هدیه دادن ، احسان و نیکی رفتن به حج و زیارت و بالاخره انجام تمام عبادات مالی است.

منبع : کتاب المراقبات/مرحوم آیت الله حاج میرزا جواد ملکی تبریزی(ره)

بهمنش راد
۱۴مرداد

آقای جوانان بهشت

امام حسن

 

در ساحل زیبای دو دریاست ظهورت ای هر دو جهان مست تو و ساغر نورت

افطارِ علی بوسه ‌ای از جام دو چشمت کوثر سر ذوق آمده از مستی و شورت

با پای پیاده نرو ای قبله! تو بنشین تا کعبه سراسیمه بیاید به حضورت

در کوچه، دلِ مرده‌ی من منتظر توست تا زنده شود رقص کنان، وقت عبورت

از دست تو نان داشت عجب عطر عجیبی این شعله‌ی عشق است مگر زیر تنورت

 

چون لوح و قلم مستم و صد بار نوشتم:

دیوانه آقای جوانان بهشتم

 

 

دیدند جوان گشته و باز آمده حیدر از میمنه تا میسره مبهوت تو لشکر

توفانی و چون برگ در اطراف مسیرت از اهل جمل ریخته بر روی زمین سر

یک سوی تو ماه آمده یک سوی تو خورشید به به! به شکوهت وسط این دو برادر

از آخرِ صف سر زده تیغ تو به اول از اول صف کشته نگاه تو به آخر

راضی است علی پس همه اعمال دو عالم با ضربت یوم الجملت گشته برابر

 

 

این نیزه هم از برکت دست تو کریم است

در طعنه‌ی آن هر دل بی عشق سهیم است

 

 

اینگونه اگر مست ترین مست جهانم شور حسن ابن علی افتاده به جانم

جا نیست بنوشم، به سرم باده بریزید تا غرق شراب، آیه‌ ی تطهیر بخوانم

در مأذنه ‌ی میکده افزوده ‌ای امشب یک «اشهد اَنّ الحسن» ی هم به اذانم

افتادم از آن رویِ پر از نور به سجده بند آمد از آن زلفِ پر از تاب زبانم

خوب است پدر! با تو یتیمی، اگر امشب با دست کریمت بدهی لقمه‌ ی نانم

 

 

ای ساقی افلاک که خاکی است مزارش

ای صاحب صحنی که شراب است غبارش

 

 

ای گوهر ظاهر شده از قلب دو دریا شاهین نشسته به سر شانه ‌ی طاها

ای شیر که جنگاوریت رفته به حیدر ای ماه که نازک دلیت رفته به زهرا

ای نیمه‌ ی گمگشته ماه رمضان‌ ها در روشنی ماه تمامت شده پیدا

از روز ازل نور تو در عرش خدا بود تا سیر بیایند ملائک به تماشا

آیینه‌ی ذاتی تو و معبود صفاتی گشتند به دور قد و بالای تو اسما

 

سلطان کرم نیست مگر نام تو ، آخر

در کوچه فقیری است؛ کجا پس بزند در

 

 

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

بهمنش راد
۰۷مرداد

یک نفر دنبال خدا می گشت،شنیده بود که خدا آن بالاست و عمری دیده بود که دستها رو به آسمان قد می کشد.پس هر شب از پله های آسمان بالا می رفت، ابرها را کنار می زد،چادر شب آسمان را
می تکاند ، ماه را بو می کرد و ستاره ها را زیر ورو
او می گفت: خدا حتما یک جایی همین جا هاست. و دنبال تخت بزرگی می گشت به نام عرش؛ که کسی بر آن تکیه زده باشد. او همه ی آسمان را گشت اما نه تختی بود و نه کسی. نه رد پایی روی ماه بود و نه نشانه ای لای ستاره ها. از آسمان دست کشید، از جست و جوی آن آبی بزرگ هم
آن وقت نگاهش به زمین زیر پایش افتاد.زمین پهناور بود و عمیق.پس جا داشت که خدا را در خود پنهان کند
زمین را کند،ذره ذره و لایه لایه و هر روز فروتر رفت و فروتر
خاک سرد بود و تاریک و نهایت آن جز یک سیاهی بزرگ چیز دیگری نبود
نه پایین و نه بالا، نه زمین و نه آسمان. خدا را پیدا نکرد. اما هنوز کوه ها مانده بود. دریاها و
دشت ها هم. پس گشت وگشت و گشت. پشت کوه ها و قعر دریا را، وجب به وجب دشت را. زیر
تک تک همه ی ریگها را. لای همه ی قلوه سنگ ها و قطره قطره آبها را. اما خبری نبود
از خدا خبری نبود
نا امید شد از هر چه گشتن بود و هر چه جست و جو
آن وقت نسیمی وزیدن گرفت. شاید نسیم فرشته بود که می گفت خسته نباش که خستگی مرگ است. هنوز مانده است، وسیع ترین و زیباترین و عجیب ترین سرزمین هنوز مانده است
. سرزمین گمشده ای که نشانی اش روی هیچ نقشه ای نیست
نسیم دور او را گشت و گفت: "اینجا مانده است، اینجا که نامش تویی" و تازه او خودش را دید، سرزمین گمشده را دید. نسیم دریچه ی کوچکی را گشود،راه ورود تنها همین بود
و او پا بر دلش گذاشت و وارد شد
خدا آن جا بود
بر عرش تکیه زده بود و او تازه دانست عرشی که در پی اش بود، همین جاست
سال ها بعد ، وقتی که او به چشم های خود برگشت، خدا همه جا بود؛ هم در آسمان هم در زمین. هم زیر ریگ های دشت و هم پشت قلوه سنگ های کوه، هم لای ستاره ها و هم روی ماه
عرفان نظر آهاری

بهمنش راد
۲۹تیر

 

 

سوی‌ تو، آورده‌ام‌ روی‌ نیاز

اندر این‌ شب‌، ای‌ کریم‌ بی‌ نیاز

الهی‌، ای‌ حضرت‌ ذوالجلال‌

حمد و ثنا، ذکر و دعا، زیبندة‌ درگاه‌ بی‌ مثال‌ توست‌. ای‌ آفرینندة‌ فلق‌، جلابخش‌ شفق‌، خالق‌ ماسبق‌، نگه‌ دارندة‌ افلاک‌ مطبق‌، ناظم‌ کیهان‌ هزار رنگ‌، جاری‌ سازندة‌ رودهای‌ خروشان‌، استوارکنندة‌ کوهها، عطر بخش‌ گل‌ بوته‌ها، برکت‌ دهندة‌ سفره‌ها، به‌ عقوبت‌ رسانندة‌ کوردلان‌ و جاهلان‌!

در این‌ ماه‌ مبارک‌ رمضان‌، ترا به‌ عظمت‌ و عزتت‌ سوگند می‌دهیم‌، چشمان‌ ما را که‌ از ضعف‌ جسم‌ به‌ کم‌ فروغی‌ کشیده‌ می‌شود، به‌ نور محمد خود، منور فرما. ای‌ وجودت‌ خورشید انور آسمان‌ ایمان‌، ای‌ نفست‌ گرما بخش‌ جان‌ها، ای‌ مهربانیت‌ جان‌ داروی‌ دل‌ها، ای‌ مژده‌ دهنده‌ بر رحمت‌ و آگاه‌ سازنده‌ از عذاب‌ دوزخ‌. ما را همراه‌ نسیم‌ سحری‌، نصیحت‌ فرما و توأم‌ با برکت‌ شامگاهی‌، کرامت‌ عنایت‌ فرما. آخر ای‌ خدا، کریمان‌ را سخاوت‌ است‌ و عاجزان‌ را التماس‌، رحیمان‌ را رحمت‌ است‌ و افتادگان‌ بر خاک‌ عجز را، التجا. به‌ باب‌ تو ملتجی‌ گشته‌ایم‌. در به‌ روی‌ ما مبند که‌ هر در زدیم‌ صاحب‌ آن‌ خانه‌ تویی‌ تو .

ای‌ پروردگار ذوالجلال‌، ستایش‌ از آن‌ توست‌ که‌ در ماه‌ مبارک‌ رمضان‌، قرآن‌ را نازل‌ فرمودی‌ و آیات‌ قرآن‌ را نشانة‌ حقانیت‌ خود ساختی‌.

بار خدایا !این‌ ماه‌ را بر ما مبارک‌ فرما و ما را یاری‌ ده‌ تا آنچه‌ در شأن‌ شهر رمضان‌ است‌، به‌ جای‌ آریم‌.

بر آورده‌ کن‌ جمله‌ حاجات‌ م

الهی‌ نگفته‌ تو دانی‌ مناجات‌ م

الهی‌، ما را دلی‌ نازک‌تر از شیشه‌ است‌. زبانم‌ لال‌، سنگ‌ بی‌مهری‌ بر شیشة‌ صندوق‌ خانة‌ سینة‌ ما مزن‌، ای‌ نامت‌ عاشقان‌ را دوا، یادت‌ عشاق‌ را جان‌ داروی‌ اعجاز و شفا و مبشر وصال‌. الهی‌ بر ما ببخش‌ که‌ بی‌ پرده‌ از عشقت‌ سخن‌ می‌گوییم‌.

شرم‌ حضور داریم‌ و در وادی‌ حسرت‌ سرگردانیم‌. خدایا اگر تو را نخوانیم‌ - پس‌ با که‌ سخن‌ بگوییم‌؟ الهی‌ غبار راه‌ توییم‌، به‌ سرانگشت‌ ملاطفت‌، غبار از آیینة‌ دل‌ ما برگیر و در آبگینة‌ مصفای‌ چشمان‌ ما، چلچراغ‌ مهر خود بیفروز. زنگار از آیینة‌ ایمان‌، برگیر. دستگیر ما باش‌، ای‌ دستگیر افتادگان‌.

الهی‌، در این‌ ماه‌ مبارک‌، رحم‌ کن‌ بر ما و محروم‌ مکن‌ سائل‌ خود را و شامل‌ بفرما مرحمتت‌ را بر ما .

الهی‌ در این‌ روزها، ما را برای‌ برکات‌ سحرها بیدار و متنبه‌ ساز.

و دل‌ها مان‌ را به‌ روشنی‌ انور سحرگان‌، منور گردان‌. خدایا قسمت‌ می‌دهیم‌ به‌ حریم‌ گلستان‌ عزای‌ علی‌(ع‌) و به‌ راه‌ صدق‌ و به‌ وصی‌ نفس‌ نبی‌(ص‌)، شافع‌ صف‌ محشر، گل‌ زمردی‌ باغ‌ و بوستان‌ جنگ‌، شهید رمضان‌ علی‌(ع‌) تراب‌ نشین‌ راه‌ خدا - حاجات‌ همة‌ حاجتمندان‌ را بر آر. ای‌ مولا!

الهی‌!

لشکر غم‌ شبگیر بر ما می‌تازد، ای‌ حضرت‌ ذوالجلال‌، به‌ نسیم‌ وعدة‌ سحری‌ ما را به‌ سکینة‌ خاطر هدایت‌ فرما.

الهی‌، به‌ آه‌ در گلو بشکستة‌ دردانه‌ ات‌ علی‌(ع‌) و به‌ سوز سینة‌ خستة‌ همان‌ مرتضایت‌ سوگند، در این‌ ماه‌ مبارک‌ رمضان‌، مهمان‌ حرمخانة‌ دل‌ ما باش‌. هر چند این‌ سینه‌، مهمان‌پذیر قابلی‌ برای‌ مهر سلطانی‌ چون‌ تو نیست‌. اما قدم‌ گذار و فرودآ و کله‌ گوشة‌ بندگی‌ ما تا به‌ عرش‌ رسان‌. الهی‌ برویمان‌ میاور که‌ فقیریم‌. خاک‌ نشین‌ راه‌ توییم‌. عجزمان‌ را در توصیف‌ بلندای‌ قامت‌ بر ما ببخش‌. ای‌ بخشایندة‌ گناهکاران‌.

برحمتک‌ یا ارحم‌ الراحمین‌

بهمنش راد
۲۹تیر

 

ازسرچشمه ی گوارای رجب درظرف فطرتهای پاک نوشیدیم ،

با حیات طیبه درشعبان خوگرفتیم

وبا ندای دُعـــیــتُم اِلی ضیـا فـَة الله لبیک گویان به منازل پر فیض رمضان رسیدیم،

تا سربرزانوی یار بسائیم وباتمام وجود ندای یا عَـلــیُّ یا عَــظــیم را زمزمه نمائیم

واز خوان گسترده اش بهره برده تابه سرمنزل لیلةَالقدررسیده

ونظاره گرنزول ملائـــــکه برقَله های رستگاری با شیم

ودرزیر پرچــــم هُـدَیً لِلنـاسِ وَبَیِـناتٍ مِنَ الهُـــــدی وَالــــــفُـــــرقان آرام بگیریم

وتا نغمه هــــای سحرگاهــــی چنان بیتوته کنیم

که اشک فراق چشمانمان راشستشودهد وضیافت بی یاررا نپذیریم

ومشتاقانه به لقاء یار برسیم که فرمود :

فاِنّــی قَــریــبٌ اُجـیبُ دَعــوَةَ الـــدّاع

باران رحمتش ارزانی باغ دلهای پر مهرتان

التماس دعا

بهمنش راد
۲۸تیر

 

مرا درجایگاهى پربرکت فرودآر که تو بهترین فرودآورندگانى (میزبانانى)

 

 

وداع.............تا..............زنده یا....................

خدایا!
به من دل عاشق و بال اشتیاقی ببخش که در حرم یاد تو از حجره ذکری به رواق ذکر دیگری پر کشم
و رایحه ایوان حضوری مرا به شیستان حضوری دیگر بکشاند.
و چشم انداز همتم تا آسمان بلند نامهای تو بال بزند و تا آستان رستگاری اسماء تو عروج کند
و پرهای عاشقی به جایگاه قدس تو بساید.
خدای من!
مرا در مسیر خودت، انقطاعی تمام و کمال عنایت کن.
یاری ام کن تا تمامی بندهای وابستگی را ببرم.
چشم توجه از همه چیز جز تو برگیرم.
خانه دلم را از هرچه تعلق بتکانم۰

…خدای من!
مرا در شمار بندگانی بیاور که صدایشان کردی و پاسخت دادند.
و چشم در چشمشان دوختی و
نگاه به نگاهشان گره زدی،
آنچنان که از رویت جلال تو بیهوش شدند.
تو پنجره نجوایت را به روی آنان گشودی و
آنان به وضوح دست کردارشان را برای تو باز کردند.
…خدایا!
اگر غفلت از استعداد بیدار تو ، مرا به خواب می خواند،
شناخت عطاها و بخشش هایت هشیارم می کند.
…خدای من!

مرا به آن نورهای عزتمند و سرور بخش ات ملحق کن تا عارف تو شوم
و از غیر تو بپرهیزم و مراقب حضور مستمر تو باشم و از گناه بترسم.
* گزیده هایی از مناجات شعبانیه*
بهمنش راد
۲۲تیر

شمه

 
در باغی چشمه‌ای‌بود و دیوارهای بلند گرداگرد آن باغ، تشنه‌ای دردمند بالای دیوار با حسرت به آب نگاه می‌کرد. ناگهان خشتی از دیوار کند و در چشمه افکند. صدای آب مثل صدای یار شیرین و زیبا به گوشش آمد. آب در نظرش شراب بود. مرد آنقدر از صدای آب لذت می‌برد که تند تند خشت‌ها را می‌کند و در آب می‌افکند.
آب فریاد زد: های، چرا خشت می‌زنی؟ از این خشت زدن بر من چه فایده‌ای می‌بری؟...

 

تشنه گفت: ای آب شیرین! در این کار دو فایده است. اول اینکه شنیدن صدای آب برای تشنه مثل شنیدن صدای موسیقی رُباب است. نوای آن حیات بخش است، مرده را زنده می‌کند. مثل صدای رعد و برق بهاری برای باغ سبزه و سنبل می‌آورد. صدای آب مثل هدیه برای فقیر است. پیام آزادی برای زندانی است، بوی یوسف لطیف و زیباست که از پیراهنِ یوسف به پدرش یعقوب می‌رسید .

فایدة دوم اینکه: من هر خشتی که برکنم به آب شیرین نزدیکتر می‌شوم، دیوار کوتاهتر می‌شود.

خم شدن و سجده در برابر خدا، مثل کندن خشت است. هر بار که خشتی از غرور خود بکنی، دیوار غرور تو کوتاهتر می‌شود و به آب حیات و حقیقت نزدیکتر می‌شوی. هر که تشنه‌تر باشد تندتر خشت‌ها را می‌کند. هر که آواز آب را عاشق‌تر باشد. خشت‌های بزرگتری برمی‌دارد.

منبع: سایت داستانک

بهمنش راد